خاک و بود و آهن
و کودکی لب ورچیده
حیران و بغض آلود
*******
از زیتون خون می چکید
جای روغن
و مردانی با لوله های آتشین
زیتون را سوزاندند
********
آن جا انسانیت مرده بود
دود بود و غبار و خاکستر
رقص آتش و فریاد انفجار
و مردگان ابدی می جنگیدند
با هم
در سرزمین شکوه افکار مرده
افکار مالیخولیایی وامانده
از هر دو سوی
*******
و کودک با چشمان پرسشگر
با سوت یک گلوله ی آتش
پرواز می کند
چون دود در هوا
فریده ثابتی
۳ نوامبر۲۰۲۳/ ۱۲ آبان ۱۴۰۱