گند بزنند «فعالین چپ» را، گند بزنند «روشنفکران» را، گند بزنند کمونیست نماهای بورژوا صفت را، گند بزنند دولت آمریکا و ایران را، گند بزنند اسرائیل و حماس و اشکال متفاوت ارتجاع دینی و ملی و سرمایه سالار را
گاهی وقت ها باید اتفاقی از جنس «تهاجم» بورژوازی اسرائیل به مردم غزه رخ دهد تا ما متوجه شویم در کارزار جدال بی امان طبقه ی کارگر علیه بورژوازی چه کسی، کجا ایستاده است. اینجا به راحتی می توان فهمید که خروارها کتابِ خوانده شده و لاف و بلوف های چپ نمایانه چگونه نقش آرایشی دلبرانه برای بزک تصویری همه پسند و کمونیست نما به عهده می گیرد. کیلومترها دورتر از میدان واقعی جدال علیه سرمایه و بی ربط به رنج ها، مصیبت ها، سختی ها و دردهای هر روزه ی خرد شدن در بازار خرید و فروش نیروی کار، بلندترین فریادها و سرخ ترین جامه ها و حتی انقلابی ترین تئوری ها به ژست ها، مدل ها و مانکن هایی می مانند که از ویترین ها خارج نخواهند شد. فقر و فقدان درک واقعیت های سفت و سخت دنیای سرمایه و نبود پیوند ارگانیک و همجوش با طبقه ی کارگری که از جنگ و بی خانمانی خسته است، از فقر و نداری و بی چیزی طاقتش طاق شده، از هیچ انگاشته شدن در عرصه های سیاسی و اجتماعی ذله شده و از جای خالی آزادی و رفاه و شادی و امیدواری در زندگیش زجر می کشد، دلیلی می شود تا این افراد به عنوان «جمعی از روشنفکران» و یا «فعالین چپ» در بی هویت ترین و بی تعین ترین و بی طبقه ترین شکل جمع شدن، بیانیه و نامه ای بنویسند مانند آنچه طی روزهای گذشته منتشر شد.
شاید در هیچ برهه ی زمانی دیگری انقدر شفاف و آشکار نتوان مواضع این افراد را مشاهده کرد. بیانیه اول به امضای «جمعی از روشنفکران ایرانی» و از سر همدردی با مردم بلادیده و بی دفاع و ستمدیده ی فلسطین منتشر می شود. روشنفکرانی که معلوم نیست از درون کدام طبقه سر برآورده اند. عجیب نیست اگر «روشنفکران» ایرانی هیچ تمایلی به ابراز جایگاه طبقاتیشان ندارند. این امر برآمده از هستی اجتماعی و واقعیت زندگی افرادی است که سالهاست با برچسب روشنفکر و انقلابی، وسط زمین جدال کار و سرمایه، جایگاهی برای خودشان کسب کرده اند. و طبیعی است که در تمام بیانیه هم هیچ اشاره ای به کارگران فلسطینی نمی شود. این یعنی، شیوه ی تولید سرمایه داری رشد و گسترش و تسلط خودش را تا پشت دیوارهای فلسطین پیش رانده و فلسطین همچون جزیره ایست که هنوز گرفتار مناسبات سرمایه و رابطه ی خرید و فروش نیروی کار نشده است. تئوری های «مارکسیستی» این افراد در پشت دیوارهای غزه گویا زمین گیر می شود. تاریخ در این نقطه از جهان، دیگر تاریخ مبارزات طبقاتی نیست. اوج درک روشنفکران ما در بهترین حالت، از تهاجم و جنگی که در غزه در حال وقوع است، این است که اسرائیل جنایتکار، مردم ستمدیده ی غزه را کشتار می کند.
اما قضیه به همین جا ختم نمی شود. روشنفکران ما می پندارند که جنایتی که در غزه در حال وقوع است، ربطی به مردم محروم و ستمدیده فلسطین ندارد و این جنگی میان دو دولت جنایتکار و ضد مردمی است. اگر در هر کجای دنیا بورژوازی آمریکا و غرب، تروریسم و نقض حقوق بشر را بهانه ی لشگرکشی خود عنوان می کرده لااقل در فلسطین هیچ کدام از این عوامل وجود نداشته اند. ضرورت ایجاد کشوری به نام اسرائیل در راستای منافع بورژوازی جهانی و به بهانه ی دلجویی از یهودیانی که در جنگ دوم جهانی کشته شدند، آغاز قتل عامل های مردم فلسطین بوده است. جای تعجب است که چطور روشنفکران ما هیچ توجهی به تاریخ کشورگشایی و جنگ افروزی اسرائیل نکرده اند. بدون شک نمی توان ضرورت حضور حماس را در منطقه برای توجیه جنایات و فجایع صورت گرفته توسط اسرائیل را نادیده گرفت. اما این بدان معنا نیست که در صورتی که دولت ارتجاعی حماس کنترل خود را در آن منطقه از دست می داد، اسرائیل دست از کشتار و جنایاتش بر می داشت. اسرائیل برای دستیابی به پهنه ی گسترده تری از زمین های منطقه و فراهم کردن امکان تجمیع هر چه بیشتر سرمایه، هولوکاست غزه و فلسطین را ادامه خواهد داد.
بخش جالب تر داستان اما اینجاست که بخشی از امضا کنندگان بیانیه امضای خود را پس گرفتند. اما نه از این منظر که بیانیه رنگ و بوی سرمایه ستیزی نداشته و در راستای تقویت صف بندی مستقل و طبقاتی کارگران علیه بورژوازی جهانی سخنی به میان آورده نشده است. نقد این افراد از دریچه ی گله و شکایت به قسمتی از بیانیه بوده که حماس را نیرویی ارتجاعی خوانده است. به زعم این افراد، پرداختن به ماهیت ارتجاعی حماس ضرورتی ندارد چراکه حماس به عنوان یکی از نیروهای مقاومت واکنشی به حملات بیرحمانه ی ارتش اسرائیل به فلسطین است.
در تاریخ چند صد ساله ی سرمایه داری، جنگ، کشورگشایی، نسل کشی، جنایت و کشتار انسان ها به دفعات رخ داده است. در غالب این موارد، یک کشور بنا به ضرورت های حفظ، و یا رشد و توسعه سیر انباشت سرمایه و یا عبور از بحران های ذاتی سرمایه، حمله به کشور یا کشورهای دیگری را سازماندهی می کند. بنا به ضرورت و ماهیت سرمایه نیز دولت و نیروهای نظامی و مسلح کشور مورد حمله واقع شده به نمایندگی از طبقه ی مسلط (بورژوازی)، آرایش جنگی به خود می گیرد و رودررو با کشور مهاجم به دفاع از خود می پردازد. جنگ عراق و کویت، عراق و ایران، آمریکا و افغانستان، آمریکا و عراق، نمونه هایی از این دست جنگ ها هستند که در فاصله ای بسیاری نزدیک با کشور ما به وقوع پیوستند. همیشه یک کشور با هدف تسلط بر سرمایه ها، زمین، بازار و یا کنترل بر یک منطقه ی استراتژیک جنگ را آغاز می کند. جنگ اما برای طبقه ی کارگر جز بی خانمانی، آوارگی، بدبختی و فقر و بیکاری دستاورد دیگری به همراه ندارد. طبقه ی کارگر چه آنها که به اجبار، لباس رزم به تن می کنند و رو در روی دیگر هم طبقه ای هایشان سلاح به دست می گیرند و چه آنها که مغموم و مسحور مارش فریبنده و افسونگر میهن پرستی و مذهبی می شوند و چه آنها که از جنگ با هم زنجیرانشان سرباز می زنند، هیچ منافعی در این جنگ ها عایدشان نشده و نخواهد شد. ارتش کشورشان چه پیروز میدان باشد و چه شکست خورده، از فردای روزی که اسلحه ها را بر زمین گذارند، اگر صنعت و کارخانه و شرکتی باقی مانده باشد باید نیروی کارشان را به فروش برسانند. به استثمار و تولید ارزش اضافی تن دهند تا آن بخش از انباشتی که در حین جنگ نابود شده را دوباره ایجاد کنند. در بازه زمانی که جنگ در جریان است، نیروی کارشان به کمترین قیمت و به عبارت صریح تر شبه رایگان در اختیار صاحبان سرمایه گذارده می شود. پس از جنگ نیز فشار بیکاری و سیل عظیم ارتش ذخیره کار عرصه را بر آنها تنگ تر خواهد کرد. کسانی که خانه و کاشانه شان را به امید زنده ماندن ترک می کنند تا در کشور دیگری پناه بجویند، شرایط بهتری انتظارشان را نمی کشد. مهاجرین برای نظام سرمایه یعنی نیروی کار ارزان و مطیع.
جنگ، زائیده ی نظام سرمایه و برآمده از میل و پویه ی درونی نظام سرمایه به رقابت، تولید ارزش اضافی بیشتر و انباشت عظیم تر است. هر ابراز نظر، تحلیل و نقد به مسئله ی جنگ اگر پرده برداشتن از ماهیت ضد انسانی و حریص سرمایه در حفظ نظام سرمایه داری در کلیت جهانی آن نباشد، مرثیه خوانی و سوگواری منفعلانه ایست که راه به هیچ جایی نخواهد برد. شیون و زاری برای کودکان و زنان و غیرنظامیان غزه و فلسطین، به هیچ کجای نظام سرمایه بر نخواهد خورد. جنگ ستیزی و صف آرایی علیه کشتار کارگران و انسان های فلسطین و هر گوشه ی دیگر دنیا، بی ربط به مبارزه ی هر روزه ی طبقه ی کارگر علیه بورژوازی نیست. از این رو، دفاع از مردم و کارگران فلسطین و غزه، در چارچوب مبارزه با بورژوازی و دولت حامی سرمایه ی فلسطین و غزه و اسرائیل و دیگر کشورهای سرمایه داری حامی آنها کارساز و عملی خواهد بود. حماس، فتح و دیگر احزاب فلسطین که در مقابل تهاجم اسرائیل سلاح به دست گرفته اند و هر کدام با شگردهای خاص خود از مذاکره گرفته تا پرتاب راکت های بی هدف و ترور و آدم ربایی از کیان سرمایه ی فلسطینی و عربی و اسلامی در منطقه جانانه و متهورانه و دلاورانه جان فشانی می کنند، چشم و امیدشان به ارزش اضافه ای است که کارگران فلسطینی و حتی دیگر کشورهای منطقه که از آنها حمایت می کنند تولید می کنند. بورژوازی در همه ی اشکالش، چه دموکراتیک به معنای بورژوایی آن، چه اسلامی و ارتجاعی و چه ملی و سکولار، جان و خون کارگران را سنگفرش عروجش به قله های رفیع تر سرمایه خواهد کرد.
دست رفرمیست های چپ و راست در بزنگاه های سیاسی تاریخ بهتر از هر وقت دیگر رو می شود. در مناقشه ی اکراین، برای امپریالیسم روسیه دست و هورا می کشند و از اینکه طبقه ی کارگر اوکراین نیروی کارش را به سرمایه داران روس بفروشند، قند در دلشان آب می شود. در هجوم سرمایه داری اسرائیل به غزه، سنگ بورژوازی ارتجاعی و دینی و ناسیونالیست فلسطین را به سینه می زنند. طبقه ی کارگر در نظرگاه این افراد، سیاهی لشگر و بازیچه ای است که سرنوشتن جان کندن و کشته شدن و گوشت دم توپ شدن برای سرمایه های این کشور و آن کشور است. اینجا تنها باید گفت، گندتان بزند که کوس رسواییتان گوش فلک را کر کرده است.