آنچه در روز ۱۷ سپتامبر در وال استریت نیویورک آغاز و روز ۱۵ اکتبر سراسر دنیا را خیره خود ساخت، شعله ای از آتش همیشه مشتعل اعتراض انسان ها علیه شدت بی مهار استثمار، محرومیت ها و فاجعه های عظیم انسانی منبعث از وجود سرمایه داری است. اعتراض کنندگان غالباً توده های کارگر هستند، هر چند مثل همیشه همه رسانه های خبری بورژوازی اصرار دارند مدال افتخار شاهباز موهومی به نام « طبقه متوسط » رابه سینه آن ها بیاویزند!! بیشترین بخش آنان در سراسر جهان از فقر می گویند، فقدان امکانات آموزشی خویش را فریاد می کنند، حدیث سلاخی های موج وار معیشت خانواده یشان را بر زبان می رانند. با صدای خشمگین می گویند فاقد سرپناه هستند، قادر به پرداخت اجاره بهای خانه مسکونی خود نمی باشند. بیکارند و تقلاهایشان برای یافتن کار نتیجه ای نداشته است. به خاطر بیکاری پول غذای روزمره خود را ندارند، به گاه بیماری فرزندانشان از عهده پرداخت هزینه دکتر و دارو و درمان بر نمی آیند. معترضان فریاد می زنند که از تحمل تجاوزات روز به روز سرمایه به ستوه آمده اند. احساس هیچ امنیتی در زندگی خود نمی کنند. محیط زندگی آن ها هر روز وخیم تر از روز پیش آلوده و غیرقابل زیست می شود، آن ها فریاد می زنند که فشار کوبنده بار بحران های اقتصادی سرمایه کمرشان را خم کرده است و زمین و آسمان زندگیشان را فاجعه بار ساخته است.
حرف اکثر آدم هائی که نیروی جنبش اشغال را می سازند همین نکات بالاست. بیان دردهائی است که تار و پود زندگی توده های کارگر دنیا را تشکیل می دهد. بسیار بدیهی است که هر کجا کارگران جمع می شوند تا آوار خشم خویش را بر سرمایه خراب کنند، سر و کله موجودات دیگری هم پیدا می گردد. این عده اگر قوای سرکوب اعتراض توده های کارگر نباشند عوامل ویژه به انحراف کشاندن مبارزات آن ها هستند. به هر حال موج مبارزه ای که از جوار وال استریت طغیان کرد و اکنون با گذشت فقط یک ماه، خیابان ها و میدان های مهم پایتخت ها و شهرهای بزرگ دنیا را کانون پیچ و تاب خود ساخته است گوشه ای از دنیای مبارزه و جنگ و جدال توده های کارگر است. در این بحثی نیست، معضلات اساسی را باید جای دیگر کاوید. جنبش اشغال نقطه قوت های پرارجی دارد که هر کدام مهم و تأثیرگذارند، اما چه جای کتمان که همین وجوه قوت عظیم در غیاب مسائل بنیادی تر کوله بارهای سنگین ابهام را دوش می کشند. شعار « ضد سرمایه داری» زیباترین ترانه ای است که از زبان میلیون ها کارگر و کارگرزاده عاصی در ۸۰۰ شهر بزرگ دنیا فریاد شد. سر دادن این سخن که « چه کسی گفته است جنبش ما بدون رهبری است. تک تک ما هر کدام یک رهبر هستیم» حکایت از عروج شعوری دارد که نیاز حیاتی جنبش کارگری است. اتکاء به دخالتگری جمعی برای احراز تصمیمات و برنامه ریزیها، در هم شکستن حزب بازی ها و سندیکاسالاریها همه نقاط قوت هستند. نکته مهم این است که این شاخصها وقتی اعتبار واقعی کسب می کنند که «جنبش اشغال» سمت و سوی یک جنبش آگاه ضد سرمایه داری احراز کند. این کلیدی ترین موضوع است. آنچه آغاز شده است این گنجایش را دارد که به خیزشی انترناسیونالیستی علیه وضعیت موجود و برای تغییر این وضعیت توسعه یابد، اما این کار در گرو چرخش آگاهانه، سازمان یافته، افق دار و ارگانیک این جنبش بر ریل واقعی پیکار علیه بردگی مزدی در همه حوزه های حیات اجتماعی انسان عصر است. جنبش اشغال در شرائط حاضر، نه فقط در این مدار نمی چرخد که با آن فاصله ای ژرف دارد. ببینیم که این فاصله از کجا تا به کجاست و برای پشت سر نهادنش کدام کارها را می توان انجام داد یا به گفتگو گذاشت”
یک شاخص مهم خیزش اشغال این است که نه حزبی و عقیدتی بلکه واکنش خودجوش استثمارشوندگان و ستمکشان به شدت استثمار و جنایات سرمایه است. این ویژگی حاوی این واقعیت هم هست که در پس شعارها و افق جوئیهای موجود جنبش می تواند برداشتهای گوناگون و حتی متناقضی از مسائل مختلف وجود داشته باشد. این امر طبیعی است و برای فاز کنونی عروج اعتراض کنندگان محل ایرادی نیست، اما تدقیق پروسه تلاش برای دستیابی به شناخت آگاهانه عینیت اجتماعی آماج اعتراض، تشخیص پیچ و خم مسیر مبارزه، تعیین رویکرد، دورنما، اهداف و مطالبات روز جنبش بسیار حیاتی است « مبارزه علیه سرمایه داری» شعاری است که «خیزش اشغال» با طرحش ظهور خود را اعلام کرده است، اما آنچه در فضای تظاهرات خیابانی معترضان زیر این عنوان بر سر زبان هاست، سوای مشتی الفاظ گمراه کننده و توهمبار چیز دیگر نیست. هر کس به نام این جنبش میکروفنی به دست می گیرد القاء می کند که گویا بربریت و تعرض سرمایه داری پدیده خاص همین دو دهه اخیر است!! که گویا سرمایه داری تا ۲۰ سال پیش به کارگران زندگی و رفاه می داده است و از آن به بعد است که دیگ بخشایش خود را از جوشش انداخته است! همه از نئولیبرالیسم آغاز می کنند و با گلوبالیزاسیون به پایان می برند. در گوش ها خوانده می شود که انگار نئولیبرالیسم سیمای حیوانی و رفاه کشی سرمایه است و این سیما می تواند جای خود را به چهره رئوف، رفاه آفرین اشتغال زا بسپارد!!! در تریبون ها بانگ بر می آورند که هر چه هست زیر سر چند بانک و بازار بورس است و اگر این نهادها سیستم کار خود را اصلاح کنند، نظام سرمایه داری عقلانی تر خواهد شد!! و برای زندگی انسان ها مناسب خواهد گردید!!
شعار « ضد سرمایه داری» خیزش اشغال با همه این گمراهه بافی ها همراه است. آیا این بدان معنی است که توده کثیر معترضان با هدف پیکار علیه سرمایه داری به خیابانها نریخته اند؟ پاسخ آری به این سؤال از طریق رجوع به ایراداتی که گفتیم، نوعی دگماتیسم عقیدتی و آکادمیک است. اگراعتراض کنندگان زیر فشار شدت استثمار و توحش بردگی مزدی وارد میدان جدال شده اند، اگر آمده اند تا موج تهاجم سرمایه به دار و ندار معیشتی خود را دفع کنند، اگر فریاد می زنند که با سرمایه سر جنگ دارند، پس مشکل ضد سرمایه داری نبودن خیزش آنان نیست. مشکل این است که آنان بیرق مبارزه با سرمایه را بلند کرده اند اما آنچه را آماج اعتراض و خشم خود گرفته اند نه سرمایه داری که کاریکاتوری گمراه کننده از این نظام می باشد. سرمایه داری در تلقی سخنگویان نقش مسلط چند بانک و تعدادی تراست مالی، حرص و طمع بی مهار مشتی سرمایه دار، حمله آزمندانه و سودپرستانه آنها به سطح دستمزدها و امکانات رفاهی یا بی توجهی این سرمایه داران به ضرورت ایجاد اشتغال و بهبود شرائط کار و رفاه اجتماعی انسانهاست!! جنبش اشغال در صورت اصرار بر این روایت، نه فقط گامی به سمت مبارزه واقعی ضد سرمایه داری بر نمی دارد، نه فقط گرهی از مشکل هیچ کارگری باز نمی کند که خطر مهلکی را هم بر سر راه جنبش سرمایه ستیز توده های کارگر قرار می دهد.
سرمایه داری، چند بنگاه غول پیکر مالی، یک سیستم بانکی اختاپوسی و بازار بورس نیست. سرمایه یک رابطه اجتماعی است. رابطه ای که از درون آن اکثریت غالب سکنه زمین به مثابه فروشندگان نیروی کار، از شرائط کار خود، از محصول کار خویش، از هر نوع دخالت آزاد در سرنوشت زندگی خود به طور کامل جدا می گردند. رابطه ای که بر اساس آن هر چه توده های کارگر کار می کنند، به سرمایه طبقه سرمایه دار تبدیل می شود. هر چه انبوه تر تولید می کنند، عمیق تر از کار و حاصل کار خود دور می شوند، هر چه عظیم تر خود را می فرسایند، سهمگین تر بر قدرت سرمایه می افزایند، هر چه سرمایه نیرومندتر می شود کارگران زبون تر می گردند. سرمایه کار مرده طبقه کارگر، شالوده وجود دو طبقه اساسی متخاصم درون جامعه سرمایه داری، نیروی فعال مایشاء مسلط بر کل هست و نیست بشریت کارگر و فرودست دنیاست. سرمایه در سرشت خود مجبور به خودگستری اختاپوسی است. نیازی قهری که باید قهراً با استهلاک بی امان هستی توده های کارگر پاسخ گیرد. سرمایه رابطه بازتولید کل هستی اجتماعی بشر، کل نظم سیاسی، حقوقی، مدنیت، فرهنگ، آموزش، دولت، افکار، عقاید، عادات و همه چیز در راستای تولید سود بیشتر و باز هم بیشتر است. سرمایه بر همین اساس یگانه سرچشمه واقعی کل گرسنگی ها، ستمکشی ها، جنگ افروزی ها، تبعیضات جنسی و قومی و نژادی، زن کشی ها، کودک ستیزی ها، اعتیاد، فحشاء و همه اشکال سیه روزی انسان در دوره کنونی تاریخ است. هیچ چیز گمراه کننده تر از این نیست که نظام سرمایه داری را با خودکامگی چند تا بانکدار یا سیستم بانکی و حرص و آز مشتی مدیر خودکامه بنگاههای مالی توصیف کنیم. این ها تبخاله های عفونی بسیار اندکی از هستی سراسر گند و خون و بربریت نظام بردگی مزدی هستند.
همزنجیران فعال ما در « جنبش اشغال» از نئولیبرالیسم سخن می رانند و همه مشکلات را به راه و رسم غلط یک عده، «نئولیبرال» و « نئوکنسرواتیسم» ارجاع می دهند!! گمراهه پردازی دیگری که بیغوله بافی اول را تکمیل می کند. نئولیبرالیسم بر خلاف مفاد بسیاری تحلیل های روز، یک رویکرد ترجیحی دولت ها یا مشتی بنگاه عظیم مالی نیست. کسانی که چنین می پندارند میراث دار همان تئوری پردازانی هستند که یک قرن پیش برای شرائط امپریالیستی تولید سرمایه داری شناسنامه غارتگری سرمایه مالی و سیاست ترجیحی تجاوزگرانه یک بخش سرمایه جهانی، جعل کردند. نئولیبرالیسم حاصل سیر انحطاط کل سرمایه داری در شرائط حاضر تاریخی است. به همان گونه که امپریالیسم محصول قهری روند درونی تمرکزپوئی سرمایه، به عنوان یک شیوه تولید و یک رابطه اجتماعی و بین المللی بود. این تعدادی تراست، بانک یا مؤسسات مالی و صنعتی جهان نیستند که رویکرد نئولیبرالی اتخاذ نموده اند. بالعکس سرمایه به مثابه رابطه تولید اضافه ارزش است که در پویه درونی خودگستری و بقای متناقض خود شرائط نئولیبرالی احراز کرده است. افزایش بی مهار بارآوری کار اجتماعی، سیر صعودی حجم و ارزش بخش ثابت سرمایه در مقابل بخش متغیر آن، تشدید بی امان روند تمرکز سرمایه ها، بالا رفتن جهش وار متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه ، گریزناپذیری سیر شتاب، شدت، کوبندگی و مستمر شدن امواج بحران ها، همه و همه، نظام سرمایه داری را وارد فاجعه بارترین فاز انحطاط خود ساخته است. سرمایه در این شرائط برای هر لحظه بقای خود نیازمند سازماندهی وسیع ترین و هارترین تهاجمات به زندگی توده های کارگر است و تا زمانی که هست چنین خواهد کرد. شرائط نئولیبرالیستی سرمایه داری را باید در اینجا، در بحران زدگی و گندیدگی تاریخی بازگشت ناپذیر سرمایه به عنوان یک شیوه تولید و در عمق کلاف کور تناقضات غیرقابل گشایش این نظام کاوید. بازار بورس، وال استریت ها، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، صندوق تجارت جهانی، دولت ها، آنچه را که نیاز قهری ماندگاری سرمایه است برنامه ریزی می کنند.
محصول اجتماعی کار و تولید توده های کارگر دنیا، آنچه که « تولید ناخالص ملی» نام گرفته است فقط در فاصله سه دهه از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۹ حدود هفت برابر شده است و از رقم ۱۱۳۰۰ میلیارد دلار به ۷۰۷۰۰ میلیارد دلار افزایش یافته است. این بدان معنی است که در همین ۳۰ سال حجم سرمایه جهانی دهها برابر گردیده است. بارآوری اجتماعی کار با نرخ های نجومی بالا رفته است. بخش متغیر سرمایه در قیاس با بخش ثابتش به ذره ای نامحسوس و نامرئی تنزل یافته است. جهان در زیر آوار سرمایه دفن شده است. این سرمایه ها برای ارزش افزائی و بازتولید خود نیازمند دریاها سود هستند. نرخ اضافه ارزش های چند هزار درصدی و گاه چندین ده هزار درصدی، مرگبارترین نرخ استثمارها کفاف نرخ سود مطلوب مورد احتیاج بازتولید سرمایه ها را نمی دهد. نظام سرمایه داری اسیر این وضع است. موج بحران ها، توفان وار در شیرازه وجود سرمایه تاب می خورد و هر چه ویرانگرتر پیش می تازد. ریشه نئولیبرالیسم اینجاست و زیر فشار این تناقضات سرکش غیرقابل حل درونی است که سرمایه از زمین و آسمان به سطح معیشت و آخرین دار و ندار طبقه بردگان مزدی حمله می کند. معضل در وجود بازار بورس، صندوق جهانی پول، بانک جهانی، صندوق تجارت بین المللی، گلوبالیزاسیون، سیاست های غلط بانک ها خلاصه نمی شود. معضل در وجود سرمایه و اساس موجودیت سرمایه داری است. باور به نوعی سرمایه داری بدون این ساز و کارها، این فکر که گویا سرمایه داری می تواند باقی باشد، بدون اینکه در هر نفس، سهمگین ترین حمام خون ها را علیه زندگی توده های کارگر سازمان دهد، تصوری تا مغز استخوان ارتجاعی، خیالبافانه و بشر فریبانه است.
«جنبش اشغال » با چشم پوشیدن بر این واقعیت ها، با خلاصه کردن سرمایه داری در بازار بورس و سیستم بانکی و مشتی بانکدار نه فقط بر روی ریل واقعی ستیز با نظام بردگی مزدی پیش نمی رود که ناآگاهانه و ناخواسته، مسیر این پیکار را با غبار وارونه پردازی ها می آلاید. آیا معنی این حرف کمترین تردید در واقعیت ضد سرمایه داری بودن این جنبش است. کاملاً برعکس، خیزش اشغال حتماً ضد سرمایه داری است و همه این نقدها صورت می گیرد تا شاید کمکی به گشایش معضلات سر راه شود. در این زمینه پائین تر، بحث خواهم کرد.
نظرداران « جنبش اشغال» بعضاً با همین روایت نادرست از سرمایه داری، اینجا و آنجا، به راه حل هائی می آویزند که بیشتر نقش گسیل بردگان مزدی دنیا به دنبال «نخود سیاه» را بازی می کند. پیش کشیدن این پندار که گویا سرمایه داری تا پیش از سه دهه اخیر مناسباتی قابل تحمل برای کارگران بوده است!! و می تواند دوباره چنان شود!! فریبکاری محض است. سرمایه از همان لحظه ای که رخ کرده است از تمامی مساماتش گند و خون باریده است. « تمدن زائی» و « انقلابیگری» اولین دوره های حیات سرمایه داری هیچ مباینتی با حمام خون سالاری، کارگرکشی و انسان ستیزی آن نداشته است. قربانی ساختن انسان در آستانه تولید سود، ساقط ساختن انسان از هستی انسانی خود به مثابه نیاز قهری رابطه تولید اضافه ارزش، کشتار تمامی آزادی ها و حقوق اولیه بشری به عنوان ساز و کار حتمی افزایش سودها، آتش کشیدن و سوزاندن بشریت در خانمان براندازترین جنگ های جهانی و منطقه ای، بر پا نمودن کوره های آدم سوزی، تبدیل جهان به آشویتس ها، دیریاسین ها، غزه ها، قارناها، صربستان ها، اوین ها، ابوغریب ها، گوانتاناموها، گورهای دستجمعی هزار، هزار، طغیان های بشرکش نازیستی، فاشیستی و اسلامیستی، همگی حلقه های بدون هیچ گسست زنجیره حیات و تاریخ سرمایه داری هستند. نظام بردگی مزدی در هیچ بند هستی خود، هیچ نشانه ای از هیچ میزان کوتاهی و تعلل، در هیچ شکل اعمال توحش بر بشریت کارگر و فرودست دنیا نداشته است. بر همین اساس گذاشتن انگشت تأکید بر ویژه بودن تهاجمات دهه های اخیر سرمایه داری به معیشت و رفاه کارگران دنیا، نباید جای هیچ تعبیری در ذهن هیچ آدمیزادی برای هیچ مقدار تقلیل هار بودن این نظام در دوره های پیش باز نماید.
فعالین جنبش اشغال بعضاً در دام روایت نادرست خود از سرمایه، راه رهائی کارگران از شر وضعیت موجود را این می بینند که دولت ها از حمایت خود نسبت به بانک ها، تراست های عظیم صنعتی و مالی بکاهند!! این دوستان با طرح این سخن، شناخت آشفته خود از سرمایه را با شناختی به همان اندازه غلط از دولت تکمیل می کنند. دولت متمرکزترین، و همه جانبه نگرترین نهاد نظم و قدرت سرمایه است. اگر هر مؤسسه صنعتی به طول و عرض سهم خود از کل سودها چشم دوخته است، دولت سودآوری و بقای کل نظام بردگی مزدی را فلسفه هستی خود می داند. اگر سرمایه داران هر کدام در تدارک تحمیل وحشیانه ترین شرائط بر کارگران حوزه استثمار خود برای کسب سود بیشتر هستند، دولت دست به کار اعمال این شرائط بر کل طبقه کارگر با هدف تضمین حداکثر سود کل سرمایه اجتماعی است. دولت عهده دار برنامه ریزی نظم تولیدی، سیاسی، اجتماعی و همه چیز سرمایه داری و نهاد اعمال این برنامه ریزی و سیاست گذاری بر طبقه کارگر به هر شیوه و شکل ممکن است. آنچه در شرائط روز دولت ها انجام می دهند مکانیسمها، ساز و برگها و راهبردهای سرمایه برای جنگ و ستیز با سرکشی امواج کوبنده بحران است. سرمایه داری برای بقای خود نیاز محتوم و قهری به این سیاست ها و راهبردها دارد. بر همین مبنی، القاء این باور که گویا دولت ها ممکن است وظیفه ای خلاف این به دوش گیرند، سوای تولید توهم در ذهن توده های کارگر چیز دیگر نیست.
شکل مبارزه «جنبش اشغال» برای حصول خواسته های خود نیز رنگ روایت نادرست سرمایه داری را بر چهره دارد. وقتی مشکل این نظام برای کارگران را در سیاست غلط بانکها خلاصه کنیم و راه دفع تهاجم سرمایه را بستن دخیل به دولت ها بینیم، آنگاه راهکار مبارزه ما برای پیروزی نیز به سازماندهی تظاهرات خیابانی محدود می ماند.
آنچه گفته شد اشاره ای به وجوه قوت و نقاط ضعف « جنبش اشغال» بود. جنبشی که در عین حمل اساسی ترین ضعفها، قطعاً یک جنب و جوش مهم ضد سرمایه داری است. جنبشی که می تواند و باید از وضعیت کنونی بسیار آسیب پذیر و سردرگم خود بیرون آید و به جنبشی نیرومند، آگاه و افق دار ضد سرمایه داری توسعه یابد. در این راستا است که پیشنهادات زیر مطرح می گردد.
۱. باید دست بر ریشه نهاد، برای مبارزه پیروزمند باسرمایه داری چاره ای نداریم جز اینکه سرمایه را بشناسیم. اشتباه نشود، نفس پیکار علیه استثمار و بربریت سرمایه داری موکول به شناخت ژرف مارکسی مناسبات کار مزدوری نیست. ضد سرمایه داری بودن و علیه این نظام جنگیدن با داشتن یک جنبش آگاه افق دار ضد کار مزدی تفاوت فاحش دارد. به همان گونه که مبارزات خودپوی ضد سرمایه داری توده های کارگر نیز با جنبش های رفرمیستی کارگری تمایز بارز دارد. کارگرانی که بدون آگاهی ضد کار مزدی قدرت جمعی خود را علیه سرمایه داران و دولت آنها در تیر می کنند، دست به مبارزه ضد سرمایه داری می زنند. بالعکس همین کارگران زمانی که راه حصول مطالبات خود را در آویختن به رفرمیسم اتحادیه ای جستجو می نمایند از ریل ستیز با سرمایه خارج می گردند. جنبش آنان در این حالت نه تجسم قدرت خودجوش ضد سرمایه داری که مظهر تمکین به سرمایه و انصراف از مبارزه طبقاتی است. در هر سه حال کارگرانند که مبارزه می کنند، اما در موقعیت نخست با جنبشی آگاه، متشکل از توده کارگران آگاه، دخالتگر، آشنا به نقد مارکسی سرمایه داری، سازمان یافته، دارای دورنمای روشن الغاء کار مزدی، مسلح به راهکارهای متناظر با اعمال قدرت طبقاتی علیه سرمایه و آزاد از ورطه حلق آویزی به این یا آن حزب بالای سر خود، سر و کار داریم. درمورد دوم گفتگو از جنبشی است که این ویژگی ها و شاخص ها را احراز نکرده است اما قدرت طبقاتی، مبارزه طبقاتی، آگاهی و شناخت و شعور طبقاتی، سرمایه ستیزی خودجوش طبقاتی، چشم انداز رهائی خود و جنگ خویش برای رهائی بشریت را در گورستان تسلیم به سرمایه دفن نکرده است. و بالاخره در حالت سوم پای جنبشی به میان است که فرایند اخیر را طی کرده است، هر احتمال برای دست زدن به هر میزان مبارزه ضد کار مزدی را از هستی خود جراحی نموده است. موجودیت خود به مثابه جنبش کارگری را در قانون و نظم و مدنیت و عرف ارزش افزائی سرمایه و قبول جاودانگی نظام سرمایه داری شمع آجین کرده و سر بریده است. این سه پدیده با هم تفاوت های اساسی دارند.
« جنبش اشغال » مسلماً ضد سرمایه داری است اما مشکل جدی این است که مجرد ضد سرمایه داری بودن علاج درد نیست. یک اعتراض، جنبش، انقلاب می تواند ضد سرمایه داری باشد، بدون اینکه خطر حیاتی متوجه سرمایه داری سازد. توده های کارگر می توانند تا قیامت با نظام بردگی مزدی در ستیز باشند، بدون آنکه در مسیر نابودی این نظام گام بردارند، جنبش ضد سرمایه داری کارگران می تواند انقلاب کند، قدرت سیاسی روز سرمایه را سرنگون نماید، خیلی کارها انجام دهد، بدون اینکه کارهایش ساز و برگ رهائی از شر استثمار و حاکمیت سرمایه داری گردد. مسأله اساسی تا جائی که به طبقه کارگر مربوط می شود، حتی برای حصول بادوام مطالبات روز، اعمال قدرت سازمان یافته طبقاتی علیه سرمایه، احراز رویکرد جنگ مستمر علیه سرمایه داری در همه عرصه های حیات اجتماعی، داشتن یک دورنمای شفاف جایگزینی رابطه خرید و فروش نیروی کار با جامعه آزاد از مناسبات کار مزدوری است. توده های کارگر دنیا بدون اینکه وارد میدان چنین جنگی گردند، بدون داشتن چنین جنبشی به ویژه در شرائط روز جهان، حتی قادر به دفع تعرضات سفاکانه روز به روز سرمایه داران و دولت ها هم نخواهند شد. واضح تر صحبت کنیم. کارگران دنیا بدون اینکه دست به کار سازماندهی یک جنبش آگاه، نیرومند ضد سرمایه داری گردند محکوم به تحمل تمامی سبعیت های دقیقه به دقیقه سرمایه می باشند. این واقعیتی است که باید آن را باور کرد و معنای زمینی این باور آن است که هر جنب و جوش و خیزش ما علیه سرمایه باید با شعور و شناخت درست سرمایه داری پشتیبانی شود. باید روایت های غلط و گمراه کننده سرمایه را کنار نهاد. باید راه شناخت مارکسی هر چه عمیق تر سرمایه داری را در پیش پای تک تک آحاد جنبش خویش، در پیش پای هر کارگر همزنجیر قرار داد. نمی توان یک جنبش کارگری آگاه سرمایه ستیز داشت بدون اینکه سرمایه داری را با سر بیدار و آگاه طبقاتی بشناسیم. نمی توان دنیا را از شعار ضد سرمایه داری پر ساخت، اما آنچه خود را ضد آن می دانیم کاریکاتوری گمراه کننده از آماج واقعی ستیز ما باشد. جنبش اشغال می تواند و باید در پهندشت اعتراض و میدان داری موجود خود، بازگشت به شناخت مارکسی سرمایه و نظام بردگی مزدی را گوشه مهمی از دستور کار روز خود سازد. شناخت و آموزش در اینجا و در دل پیکار حاضر انسان هائی که در چهارگوشه جهان شعار « اشغال کنید» سر می دهند، آویختن به ایمان مکتبی نیست. جستجوی پراتیک راه مبارزه و قبول پیش شرط های واقعی تضمین پیروزی جنگ علیه سرمایه داری است.
۲. برای مبارزه علیه شرائط موجود و نظام اجتماعی مسلط جوامع و جهان نمی توان به صرف جمع شدن در میادین بزرگ شهرها و برگزاری تظاهرات خیابانی اکتفاء نمود. این کار قطعاً جای مهمی را در پروسه پیکار احراز می کند. از طریق همین تجمعات و راهپیمائی هاست که امروز سراسر دنیا چشمان خویش را به سوی « جنبش اشغال» خیره ساخته است. در اهمیت و مبرمیت این کار تردیدی نیست. بحث بر سر کمبودهاست. اگر بناست حتی کمترین سدی بر سر راه تهاجمات سرمایه داران و دولت ها به زندگی توده های کارگر ایجاد شود، اگر قرار است حقیرترین خواستی از خواسته های کارگران بر بورژوازی تحمیل گردد، اگر بناست با سرمایه داری مبارزه شود و راه رهائی از نظام بردگی مزدی حفاری شود، باید این مبارزه در یک پراتیک شفاف اعمال قدرت متحد طبقاتی کارگران تجلی پیدا کند. باید دست به کار یافتن تمامی ساز و برگ هائی شد که چرخ کار و تولید از کار باز ماند. راههای لازم برای انسداد مجاری تولید سود و بازتولید سرمایه داری را باید کاوید. روند کار سرمایه را باید مختل ساخت و در اختلال هر چه سهمگین تر فرو برد. جنبش اشغال در موقعیت حی و حاضر خود مسلماً فاقد توان لازم برای ایفای این نقش است اما این جنبش متشکل از انسان هائی است که هر کدام در محیط زندگی و بعضاً در شرائط کار خود می توانند دست به کار تمهید و ساخت و ساز زمینه های لازم برای انجام این کارها گردند. جنبش اشغال می تواند ضمن اشتعال هر چه بیشتر حضور خیابانی، راه مراکز کار و تولید در نقطه نقطه دنیا را هم پیش گیرد.
۳. اعمال قدرت توده های کارگر علیه سرمایه در گرو سازمانیابی آن هاست. نوعی سازمانیابی که ظرف تمرکز قوا، تعمیق شناخت، دخالتگری، رشد و بلوغ آگاهی ضد کار مزدی، زیج رصد دورنمای سوسیالیسم و بستر مشق قدرت و جامعه سالاری آتی باشد. سازمانیابی متناظر با این وظائف و اهداف شوراهای ضد سرمایه داری توده های کارگر است. جنبش اشغال می تواند کارگران و نیروهای کارگری خیره به نقش خود را هر چه فراگیرتر و جدی تر به برپائی این شوراها فرا خواند. رویداد بزرگ روز ۱۵ اکتبر نشان داد که میلیون ها کارگر عاصی در سراسر دنیا در وضعی هستند که به پیام آشنای همزنجیران مبارز خود در نقاط دیگر پاسخ می گویند. جنبش اشغال در صورت تلاش برای تعمیق هر چه بیشتر شناخت مارکسی سرمایه داری، عروج واقعی ضد کار مزدی، رصد دورنمای راستین رهائی بشر از شر وجود بردگی مزدی، می تواند تریبونی برای صدور فراخوان برپائی شوراها و دعوت از فعالین جنبش کارگری جهانی برای پیکار مؤثر آگاهانه در این راستا گردد. ایفای نقش اثرگذار به هر شیوه ممکن برای کمک به ایجاد شوراهای ضد سرمایه داری توده های کارگر در محیط های کار از مهم ترین وظائفی است که بر دوش هر فعال کارگری و از جمله فعالین جنبش اشغال سنگینی می کند. تدارک تلاش سراسری انترناسیونالیستی برای کمک به رشد جنبش شورائی واقعی سرمایه ستیز توده های کارگر کشورها و برقراری ارتباط بین المللی میان آنها، از اهم موضوعاتی است که می تواند دستور کار فعالین خیزش اشغال گردد.
۴. جنبش اشغال تا لحظه حاضر خواسته هائی را مطرح ساخته است و اعلام نموده است که برای تحقق این مطالبات پیکار می کند. واقعیت این است که آنچه بر سر زبان فعالین این جنبش جاری است در قیاس با ابتدائی ترین و مبرم ترین نیازهای معیشتی و اجتماعی روز کارگران بسیار ناچیز است. اعتراض به بیکارسازی ها و سلاخی امکانات آموزشی، دارو و درمان و بهداشت، یا بیمه های بیکاری و بیماری، هر کدام اهمیت حیاتی دارند. اما فراموش نکنیم که حدود ۳ میلیارد سکنه کارگر و فرودست زمین با درآمدهای روزانه کمتر از یک دلار و دو دلار زندگی می کنند. درصد عظیمی از این جمعیت در فقر مطلق به سر می برند و همه این ها در شرائطی است که میزان محصول کار و تولید اجتماعی طبقه کارگر بین المللی سر به آسمان می ساید. لیست مطالبات فعالین ضد سرمایه داری طبقه کارگر و به طور مشخص جنبش اشغال وال استریت باید ناظر بر این وضعیت باشد. بر پرچم خواسته های فوری این جنبش باید تضمین یک زندگی مرفه انسانی برای کلیه آحاد سکنه زمین نقش و مهر بندد. مراکز رسمی آمار سرمایه داری می گویند که حاصل اجتماعی کار سالانه طبقه کارگر جهانی مرز ۸۰ تریلیون دلار را دق الباب می کند. این حجم غول پیکر تولید و کار قادر است که عالی ترین سطح معیشت و رفاه در همه عرصه های زندگی را برای کلیه آحاد سکنه زمین تضمین نماید. نظام سرمایه داری این کوهسار رفیع کار و تولید بردگان مزدی را یکراست به سرمایه و باز هم سرمایه تبدیل می کند. لیست مطالبات عاجل و فوری طبقه کارکر باید تضمین بدون قید و شرط معیشت مرفه کلیه آحاد سکنه زمین، بهداشت و آموزش و درمان و ایاب و ذهاب و مهد کودک و همه امکانات رفاهی رایگان برای همگان باشد. باید به کارگران جهان فراخوان داد که حول این مطالبات متحد شوند. برای تحقق آنها متشکل گردند، شورائی و ضد سرمایه داری دست در دست هم نهند و مبارزه ای انترناسیونالیستی را علیه نظام بردگی مزدی و برای نابودی این نظام به پیش برند.
۵. جنبش اشغال می تواند و باید از هر گام مبارزه کارگران در هر گوشه دنیا علیه سرمایه پشتیبانی و به هر جنایت و تعرض سرمایه علیه هر کارگر در هر نقطه جهان اعتراض کند. می تواند به تریبون نیرومند جلب حمایت از این مبارزات و اعتراضات تبدیل شود. وقتی میلیون ها کارگر یونانی زیر نام « به ستوه آمدگان» به خیابان می ریزند. وقتی هزاران کارگر پتروشیمی ماهشهر برای روزهای متوالی دست از کار می کشند. کوشش فعال برای سازماندهی همه اشکال حمایت از مبارزات این همزنجیران باید دستور کار جنبش اشغال گردد. رویه دیگر ایفای چنین نقشی تلاش برای راه انداختن کمپین های اعتراضی علیه جنایاتی است که لحظه به لحظه توسط دولت ها و سرمایه داران هر کشور علیه کارگران اعمال می گردد.
« جنبش اشغال» در موقعیتی است و با شرائط و اوضاعی سر و کار دارد که می تواند هسته بالنده شکل گیری، رشد، توسعه و بلوغ جنبش شورائی آگاه و افق دار ضد سرمایه داری طبقه کارگر جهانی گردد. می تواند به سرنوشت تمامی جنبش های گذشته نوع خود دچار شود و بدون هیچ اثرگذاری مهم در جنبش کارگری جهانی و هیچ کمکی به گسترش اعتراضات ضد سرمایه داری کارگران دنیا از هم پاشد. می تواند گام به گام، آگاه تر، افق دارتر، شورائی تر و ضد کار مزدی تر خود را توسعه دهد و می تواند هر چه عمیق تر به ورطه رفرمیسم و شعارپراکنی های توخالی بی ثمر در غلتد. هر فعال جنبش اشغال و هر کارگر آگاه در هر کجای جهان باید تلاش کند تا چشم انداز آتی پیکار این جنبش نه از نوع دوم که حتماً از جنس اول گردد.
ناصر پایدار
اکتبر ۲۰۱۱