ابعاد توحش سرمايه جهانى در حق مردم كارگر و محروم فلسطين با هيچ معيارى قابل سنجش و با هيچ بيانى قابل گزارش نيست. انسانهائى آواره و بيخانمان، گرسنه و بيكار، بى پناه و سيه روز لحظه به لحظه توسط دژخيمان مسلح دولت اسرائيل قتل عام مى شوند. تاريخ زندگى اين مردم تاريخ تحمل سفاكترين جنايتها، رقت بارترين خانه بدوشى ها، تاريخ وسيعترين مقاومت ها، اعتراضها و جنبش هاى حق طلبانه، تاريخ افق نمائى ترفندبار ناسيوناليسم، تاريخ سرشكن شدن امواج پرخروش جنبش ها در مرداب پان اسلاميسم است. خاورميانه و سرزمين فلسطين اينك بدتر از هميشه به طور لحظه به لحظه صحنه حمام خون انسانهائى است كه از زمين و آسمان آماج تهاجمات نظامى، دسيسه هاى شوم سياسى، عوامفريبى چندشناك دينى و همه اشكال توطئه سرمايه بين الـمللـى اند. ارتش دژخيم اسرائيل سينه جوانان عاصى و دست خالـى فلسطينى را نشانه ميرود، سران الفتح توهم توده هاى بى پناه فلسطين به بازى صلح كاخ سفيد را وثيقه تشفى ناسور ناسيوناليسم و تداوم حيات سياسى خود مى كنند. رژيم اسلامى سرمايه و ايادى حزب الهـى او در منطقه تمامى شور مبارزة مردم كارگر و فرودست فلسطين را در دالانهاى سياه باورهاى متحجر دينى مسخ و منجمد مى نمايند. در يك كلام سرمايه جهانى در اينجا با همه چهره هاى رنگارنگش اساس زنده بودن و زنده ماندن مليونها انسان را به شلاق بسته است.
كارنامه مقاومت مردم فلسطين در طول نيم قرن اخير دفتر يادبود رخدادها و رويكردهائى است كه لحظه حاضر اين جنبش تصوير غم انگيز و دردآلودى از حاصل تاريخى همه آنهاست. گزينش ناسيوناليسم فلسطينى به مثابه بستر پيكار رهائيبخش، اتكاء به باورهاى ناسيوناليستى، قومى و اسلامى توده هاى عرب يا غير عرب، توسل به حمايت دولتهاى هار بورژوائى كشورهاى عربى و اسلامى و شركاى سرسپردة انحصارات نفتى، دل بستن به مداخله گريهاى سودجويانه اردوگاه سرمايه دارى دولتى و مغازله ديپلماتيك با تمامى دولتهاى كاپيتاليستى دنيا خطوط بارز كار و سياست سازمانهاى مقاومت فلسطين از آغاز تا اين زمان بوده است. چپ ترين” گروههاى اسم و رسم دار فلسطينى حتى در تعرضى ترين مقاطع پيكار توده هاى اين سرزمين عليه دولت اسرائيل به چشم اندازى سواى چشم انداز ناسيوناليسم و به جبهه مبارزه اى آنسوتر از حصار قوانين جنگ، سياست و ديپلوماسى سرمايه دارى نظر نيأنداخته اند. ترجيع بند كلام “حواتمه ها”، “حبش ها” و سايرين همواره اين بوده است كه ناسيوناليسم ميعادگاه واقعى رهائى فلسطين است!! تحميل اين توهمات، باورها يا افق نمائيها بر توده هاى كارگر و فرودست فلسطينى از سوى “جناح چپ”، تكميل آنها با سموم كشندة خرافه هاى دينى از جانب گروههاى مذهبى راست و چپ و انكشاف سياسى اين دورنماسازيها به ظرف مبارزة جارى مردم آوارة اين سرزمين نميتوانست به فرجامى سواى وضعيت دردناك امروزى منتهى شود.
معضل فلسطين از ابتدا تا انتها معضل دست پخت سرمايه جهانى بوده است. معضلـى كه انتظار گشايش آن با راه حلهاى ناسيوناليستى براى توده هاى آوارة فلسطينى صرفاً حكم خط كشيدن بر موجوديت معترض خود و حلق آويزى مأيوسانه بر چوبه دار سرمايه دارى را داشت. اشغال نظامى فلسطين توسط دولتهاى كاپيتاليستى غرب و اقدام آنها در تشكيل دولت تجاوزكار اسرائيل از همان آغاز شرائطى را پديد آورد كه بر متن آن مشكل ميليونها مردم آوارة اين سرزمين تنها در ارتباط تنگاتنگ با موقعيت طبقه كارگر ممالك عربى و جنبش كارگرى جهانى قابل حل بود. تنها يك جنبش نيرومند كارگرى و سوسياليستى در خاورميانه و دنيا مى توانست به داد اين انسانها برسد و تودة تار و مار شدة فلسطين تنها از طريق احراز مؤثرترين نقش ممكن در درون اين جنبش قادر به نجات خويش از ورطه سيه روزى مى گرديد. تشكيل دولت اسرائيل ميليونها انسان فلسطينى را به نيروى كار شيخ نشينهاى ساحل خليج، به جماعت آوارة مقيم كشورهاى عربى، به بخشى از طبقه كارگر اسرائيل به فروشندة نيروى كار در ممالك اروپائى و ساير نقاط دنيا تبديل كرد. اين انسانها، اين كارگران و فرودستان ديگر در هيچ كجا هيچ منافع مشتركى با بورژوازى هيچ كشورى و منجمله با بورژوازى فلسطين نداشتند. دولتهاى عرب و طبقه بورژوازى تمامى كشورهاى عربى به همان اندازه دشمن آنها بودند كه دولت اسرائيل، دولت امريكا، دولتهاى اروپائى و كل طبقه سرمايه دار جهانى دشمن آنها بود. بحث در بارة اينكه فلسطينى ها چه بايد ميكردند؟ چه نبايد مى كردند؟ چه راهى بايد مى رفتند و عملاً چه كردند و به چه كجراهى فروافتادند موضوعى است كه اگر چه گفتگوى گذشته است اما پرداختن بدان در سطح بررسى و نقد و درس آموزى و تجربه اندوزى براى آينده، از اهميت بسيار برخوردار است. اين مسأله اى است كه بايد بطور جدى مورد گفتمان و كند و كاو كمونيستها قرار گيرد. پس نگاه خويش را به گذشته دور برگردانيم. قبل از هر چيز به اين سؤال پاسخ دهيم كه راه درست چه بود؟
شعار تشكيل يك دولت شورائى كارگرى در سرزمين فلسطين بر جاى دولت بورژوائى هارى كه حضور نظامى و سياسى بربرمنشانه سرمايه جهانى در منطقه را نمايندگى مى كرد تنها شعار استراتژيك راديكال و نيرومندى بود كه ظرفيت طبقاتى و اجتماعى لازم براى سازمان دادن سراسرى پيكار كارگران فلسطينى، اسرائيلـى، عرب و غيرعرب با حمايت طبقه كارگر جهانى را در خود منعكس ميساخت. دولتى فاقد رنك و بوى ناسيوناليستى و قومى، دولتى لائيك و منزه از لكه ننگ دينى، دولتى شورائى متشكل از كارگران عرب و اسرائيل و هر كجاى ديگر، دولتى كه مبارزه براى ايجادش صف و صف كشى شفاف طبقاتى را طلب مى كرد. صف كارگران و فرودستان و محرومان را از صفوف دشمنان طبقاتى آنها در هر رنگ و لباس و شمايل جدا ميساخت. راه حل اجتماعى روشنى كه در پرتو آن آوارة فلسطينى دست كارگر اسرائيلـى را از دور بعنوان انسانى هم سرنوشت فشار ميداد، همبستگى و اتحاد كارگران عرب را بسوى خود جلب مى نمود، جنبش كارگرى بين الـمللـى را پشتوانه قدرت خود مى ساخت و جنبش كارگرى كشورهاى عربى را به اعمال حداكثر فشار بر دولتهاى عرب براى تأمين منابع مالـى پيكار عليه اسرائيل و براى قطع معاملات نفتى اين دولتها با انحصارات كاپيتاليستى به نفع جنبش مردم فلسطين فراخوان مى داد. راه رهائى توده هاى آوارة فلسطين از پيچ و خم پرتلاطم چنين رويكردى عبور مى كرد. لحظات عملـى و پروسه پراتيك اين پيكار نيز سازماندهى گسترده و گسترده تر تمامى هواداران اين جنبش حق طلبانه ضدكاپيتاليستى از همه كشورهاى عربى و از كليه مناطق دنيا را طلب مى نمود، يك ارتش نيرومند كارگرى متشكل از انسانهاى معترض عليه توحش سرمايه دارى و داوطلب در يك جبهه نبرد رهائى بخش كارگرى عليه سرمايه جهانى در منطقه جغرافيائى معينى از دنيا كه بورژوازى جهانى آن را به كانون حمام خون مردمى فرودست و بى حقوق مبدل ساخته بود. تودة كارگر و آوارة فلسطينى از اين طريق مى توانست به استقبال افروختن شعله اى بشتابد كه در شعاع آن كارگر اسرائيلـى راه خود را از بورژوازى جدا سازد و بورژوازى عرب از وحشت انقلاب مردم كارگر و زحمتكش منطقه تا سرحد ممكن از توطئه گرى عليه جنبش حق طلبانه فلسطينيها خوددارى ورزد.
جنبش فلسطين اما نتوانست چنين دورنمائى را در برابر خود قرار دهد، نتوانست چنين ظرف سازمانى احراز نمايد و نتوانست با چنين مؤلفه ها و مشخصاتى به پيش تازد. آنچه كه در عمل در طول اين چند دهه رخ داد از همان آغاز تمامى عوامل يك شكست عظيم را بر گردة خود بار داشت. طرح موضوع به صورت جنگى ميان فلسطينيها و اسرائيلـيها!، اعراب و اسرائيل!، مسلـمانان و يهوديها!!! اتكاء به دولتهاى عربى، آلت فعل بورژوازى عرب شدن، به دولتهاى بزرگ سرمايه دارى دل بستن، همه و همه عوارض طبيعى منحل بودن اين جنبش در داربست پوسيدة ناسيوناليسم و باورهاى دينى و دور بودن آن از يك صف بندى مستقل كارگرى و جهانى بوده است. در تمامى طول اين چندين دهه، زمان بطور مستمر به زيان جنبش مردم فلسطين و به سود دولت اسرائيل و بورژوازى جهانى به پيش رفته است. سرنوشت انسانهاى كارگر و فرودستى كه قادر به گسست از بورژوازى نباشند و در چنبرة كور راه حلهاى كاپيتاليستى به جستجوى راه رهائى برخيزند جز اين نمى تواند باشد. چپ ناسيوناليستى و سوسيال اردوگاهى فلسطين در رقم خوردن سرنوشت مردم آوارة اين كشور به شكل اسفبار موجود سهمى سنگين بعهده داشته است و در اين گذر كارنامه آكنده از سرزنشى را بر جاى گذارده است. وضعيت جنبش فلسطين امروز از همه دهه هاى گذشته رقت بارتر است. اگر قرار باشد تغييرى در اين وضعيت پديد آيد سواى نقد آنچه نمى بايد انجام ميگرفت و چرخيدن بر محور آنچه كه انجام آن ضرورى بوده است چارة ديگرى وجود ندارد. آيا هيچ چشم اندازى براى برپائى جنبشى نوين با رويكردى نوين متكى بر نقدى راديكال و سوسياليستى در سرزمين فلسطين وجود دارد؟ پاسخ متأسفانه در پشت توده هاى عظيمى از ابهام مستور است. سؤال ديگرى مطرح است. اينكه آيا ادامه رويكردها و كاركردهاى پيشين، دل بستن به صلح كاخ سفيد، دميدن در تنور ناسيوناليسم و اميد بستن به ارتجاع عرب يا رژيم هار اسلامى ايران مى تواند گرهى از كار مردم فلسطين بازگشايد؟!! پاسخ اين يكى آميخته با هيچ ابهامى نيست؟ هر آدمى از هر كجاى دنيا كه ساختار مغز و انديشه اش توسط خرافه پردازيها و باورهاى مسموم بورژوائى به تمام و كمال ضايع نشده باشد در منفى بودن اين جواب ترديدى نخواهد داشت. در اين ميان چه بايد كرد؟ چرخيدن بر ريل برپائى جنبشى نوين با ارتشى كارگرى، متكى به جنبش جهانى طبقه كارگر با دورنماى استقرار يك دولت شورائى كارگرى با سازمانى متشكل از كارگر عرب و اسرائيلـى و هر جائى، عليه بورژوازى جهانى با همه ابهاماتى كه پيرامون شدن و نشدنش وجود دارد بالاخره تنها راهى است كه كارگر فلسطينى مى تواند بر روى شدن و موفق بودن آن حساب باز كند، تجربه ۵ سال انتفاضه اول با همه تناقض و كسر و كمبودهاى اساسى و همه نوعى اش و قياس دستاوردهاى آن با ساير كاركردهاى گذشته مى تواند درس مؤثرى در اين راستا، اين انتخاب و ادامه پيكار باشد.
ناصر پایدار
۱۹۹۸