معلمان بعنوان کارگرانی که نیروی کار فکری خود را برای گذارن زندگی می فروشند همانند اکثریت کارگران ایران از نظر اقتصادی در شرایط ناگواری زندگی می کنند؛ به نحوی که مجبور می شوند برای گذارن زندگی به کارهای دیگر در ساعات بعد از خدمت معلمی گذشته از تدریس خصوصی از رانندگی تاکسی تا دستفروشی و حتی فروش ارگان های بدن خود برای تامین مخارج زندگی بپردازند، در حالی که باید با داشتن رفاه و آرامش بقیه وقت را به مطالعه و آماده سازی خود برای ارائه بهتر کار آموزشی به دانش آموزان و به روز کردن اطلاعات خود در زمینه کاری مشغول شوند تا بتواند پاسخ گوی ذهن کنجکاو کودکان ونوجوانان و جوانان دانش آموز باشند. آن ها برای سرمایه داری با آماده سازی و تربیت نیروی کار آینده نقش مهمی را ایفا می کنند. نیروی کار باسواد و آموزش دیده بارآوری کار را از جانب خود بالا می برد و درصورت بالا بودن ترکیب ارگانیک سرمایه حتی در زمان کار کوتاه ترشده بازده کار بالا می رود و سهم کار پرداخت شده را از کل ارزش ایجاد شده پایین می آورد و این یعنی ارزش اضافی بیشتر و یا به زبان سرمایه داری سود بیشتر. مسئولین سعی می کنند با کلمات و جملات قصار سر معلمان شیره بمالند که کار معلمی کار پیامبری است و اجر اخروی دارد! و در صورت اجبار به پاسخگویی جمعیت میلیونی معلمان را عامل این تبعیض می خوانند چرا که این وزارت خانه به خاطر گستردگی وظیفه ۱.۵ میلیون نفر را در دو بخش اداری و آموزشی در خدمت دارد. درعین حال با جمعیت ۱۲ میلیونی دانش آموز این وزارت خانه با کمبود شدید معلم مواجه است و سرانه شاگرد به معلم چنان بالاست که در حقیقت معلم در کلاس مجبور به ایفای نقش مبصر برای ساکت نگاه داشتن دانش آموزان است و به دلیل فشارهای موجود کیفیت کار به شدت سقوط کرده است و جامعه تقصیر را به گردن معلم می اندازد که خوب درس نمی دهد و آن ها مجبور به گرفتن معلم خصوصی برای کودکان خود هستند و آن هایی هم که نمی توانند بیشترازهزینه ی خورد و خوراک خانواده بزنند به همان حداقل رضایت می دهند. کلاس های پرحجم نه تنها کیفیت کار معلمان را پایین می آورد که سبب افت وجاهت و احترام معلمان نیز می شود و آن ها را به ویژه با دانش آموزان نوجوان و جوان به تقابل می کشاند همان چیزی که امروزه معلمان فریاد می کردند “منزلت ما را به ما برگردانید”. معلمان گذشته از بار حجم بالای تعداد دانش آموز با مشکلات عدیده ی دیگری در مدارس روبرو هستند. مثل همه دیگر کارگران آن ها نیز در محیط کار زیر ذره بین نگاه نیروهای امنیتی و حفاظتی قرار دارند که در مدارس نامشان از حفاظت به معلمان …. تغییر کرده است که همه ی سکنات معلمان را در محل کار از نوع پوشش، روابط بین همکاران، ادبیات گفتاری و شیوه ی بیان مطالب و تعامل با دانش آموزان را تحت نظر دارند به نحوی که معلمان در مدرسه احساس ناخوشایندی را تجربه می کنند و مجبورند به طور دائم خود را سانسور کنند. در خارج از مدرسه نیز به انحاء مختلف این کار ادامه پیدا می کند. اما در ۳۵ سال وحشت و اختناق و سرکوب آزگار ” مرغ سکوت” موفق نشد ” جوجه مرگی فجیع را که در آشیانه به بیضه نشسته بود، زنده به دنیا بیاورد و جمهوری اسلام به ویژه در زمینه ی فرهنگی در مدارس چه در سطح دانش آموزان و چه معلمان با شکست کامل مواجه شد و همین فریادشان را از حوزه و مجلس و مسجد به آسمان برده است و کار به نفرین و ترساندن از زلزله و بلایا و جهنم کشیده است. بدین گونه است که می بینیم این بخش از طبقه کارگر که اکثریت شان در بخش دولتی سرمایه داری استثمار می شوند بالاخره کاسه صبرش لبریز شد و این بار نه با گله و درگوشی که سراسری پا به میدان گذاشت و این همان چیزی است که دولتمردان سرمایه و فیلترهای اجتماعی آن ها را در میان هر بخش از کارگران و این جا معلمان به وحشت انداخته است. نیروهای سرکوب از نظامی و انتظامی تا بسیج و حزب الهی را به مقابله خوانده است و از طرف دیگر وقتی با مقاومت مواجه می شود از ترس گسترش آن به دریوزگی می افتد و جلسه مهم با رئیس جمهور را رها می کند و به میان معلمان می آید و قول رسیدگی می دهد و مهاجمین را سرزنش می کند و خواهان ترک آنها از محل می شود(گیلان). معاون وزیر به تته پته می افتد و ضمن تایید درستی خواست معلمان به طور ضمنی آن ها را تهدید می کند: « من موافق تجمع معلمان در خیابان نیستم، معلمان در گذشته هم ازین سبک تجمعات داشتند اما مثمر ثمر واقع نشده بود؛ یا تجمع به ضرر معلمان و دولت است». وی در ضمنی که گوشزد می کند این کارها مثمر ثمر نیست مساله را مغشوش می کند و معلمان را به دولت می چسباند و هردو را از یک جنس نشان می دهد. دبیر کانون صنفی معلمان پریشان از این که افسار کار از دستش در رفته و نتوانسته آن را کنترل کند و در جهتی که خود می خواهد ببرد می گوید: بدنه ی آموزش و پرورش جلوتر از تشکل های صنفی حرکت می کند و اشاره اش به تعطیل کلاس های درس و تجمعات بدون اجازه قانونی است. جالب است که در ایران پدیده ای از نظر زمان مرده را به زور می خواهند زنده نگه دارند که سیستم صنفی یکی از آن هاست که عمرش به دوران قبل و اوایل رشد مانوفاکتورها بر می گردد و امروزه در سیستم جهانی سرمایه دیگر جایگاهی ندارد.
سازمان معلمان ایران که نگاه امنیتی را فقط محدود به دوران هشت ساله احمدی نژاد می بیند و گویا اصلا خبر ندارد که تنها در سال ۱۳۵۹ سی هزار ۳۰.۰۰۰ معلم از مدارس پاک زدایی( پاک سازی به بیان رژیم) شدند و اخراج یا بازخرید یا بازنشسته پیش از موعد شدند، ضمن باور به “بارقه امیدی که از بدو تشکیل ” دولت تدبیر و امید ” در میان مردم و معلمان و تشکلهای مردم نهاد ایجاد شد” مخالفت خود را به تجمع معلمان اعلام می دارد!! به علت « غیر قانونی بودن» این اعتراض!! سازمان مخالف این سبک اعتراض است!! دولت احتیاج به حمایت دارد هرچند که ما وضعیت خوبی نداریم!! اما این نوع تجمعات به ضرر دولت است. می بینیم که هردو ارگانی که خود را نماینده معمان اعلام می دارند نماینده جناح حاکم بورژوازی در بین معلمان هستند و نه نماینده ی معلمان. تنها راه جلوگیری از سوء استفاده ی سودجویانه این تشکلات ایجاد شوراها در سطوح مختلف است تا حرف خودشان در جامعه منعکس شود نه حرف دلواپسان و کلید داران. اعتراض به وضعیت نامناسب معیشتی، اعتراض به تبعیض، اعتراض به فقر و فاقه در جامعه و بین معلمان، خواست بهبود وضع معیشتی، رفع فوری و بدون قید و شرط تبعیضات، بهبود سطح آموزش و اختصاص دادن بودجه کافی به آموزش و پرورش برای ساخت، تعمیر و اجاره ی مدارس جدید و مناسب و امکانان آموزشی مناسب، کاهش سرانه شاگرد به معلم و استخدام معلمان حق التدریسی، آزاد، شرکتی یا با هرنام دیگری و استخدام معلمان جدید برای رفع مشکل، تغییر سیستم آموزشی از آموزش نظری به آموزش آمیخته نظری عملی، ایجاد دوره های آموزشی ضمن خدمت بدون تبعیض برای همه ی معلمان جهت بالا بردن سطح علمی و آموزشی فرهنگی آن ها، ایجاد امکانات تفریحی و رفاهی برای معلمان و دانش آموزان، بیمه ی مجانی درمانی و حوادث برای همه ی دانش آموزان، باز کردن فضای آموزشی و اختصاص بودجه کافی به مدارس برای کارهای فوق برنامه برای شکوفائی استعدادهای دانش آموزان حق مسلم معلمان، دانش آموزان و والدین آن ها و کل جامعه است. حق معلم است که خواسته هایش مورد حمایت دانش آموزان و والدین شان قرار گیرد. به عنوان کارگران بخش آموزش حق دارند که از طرف سایر کارگران که والدین شاگردان شان هم می توانند باشند مورد حمایت قرار گیرند. حق دارند که از طرف پرستاران، و میلیون ها کارگر دیگری که در بخش های دیگر مشغول به کارند و مثل آن ها در حمله یا خطر حمله فقر و فاقه و تبعیض و نابرابری هستند، از طرف کارگران بیکار، از طرف کارگران شاغل، از طرف کارگران که نسبتا وضع اقتصادی بهتری دارند و از طرف کسانی که ماه هاست دستمزدی دریافت نکرده اند مورد حمایت قرار گیرند. این حق دو جانبه است و آن ها نیز به حمایت همکاران خود در بخش آموزش که معلمان کودکان شان هستند نیاز دارند و آن حلقه مفقوده که می تواند مرکز ایجاد این پیوند شود تشکل شورائی چه علنی و چه مخفی در سطح کوچک محل کار و سراسری است. در چنین صورتی است که به جای ۲۰۰ معلم ۲۰۰ هزار و ۲ میلیون و ۲۰ میلیون حق را فریاد خواهند کرد. حق گرفتنی است اما باید برایش فضا سازی کرد. ارگان مناسبش را ایجاد کرد و خواست های مشترک منفرد را به خواست مشترک سراسری تبدیل کرد. در این صورت است که می شود از جزء به کل رفت و مبارزه کوچک برای خواست های برحق رفاهی و اقتصادی را به مبارزه بزرگ برای تغییر اساسی، برای لغو مناسباتی که این تبعیض ها و نابرابری ها را سبب می شود یعنی سرمایه داری پیوند داد و به جلو گام برداشت. با همه ی ابزار به حمایت از مطالبات به حق معلمان بپردازیم.
فریده ثابتی
آوریل ۲۰۱۵