محمود احمدی نژاد به لبنان رفته است. چرا؟ تا چه کند؟ پیام سفر او چیست؟ و چرا این وقت را برای این دیدار انتخاب کرده است؟
ساده ترین و در عین حال رساترین پاسخ شاید این باشد که او سفری را تدارک دیده است تا از ورای آن، تداوم مستقیم محور اساسی « سیاست خارجی» ۳۰ ساله دولت اسلامی سرمایه داری ایران و وفاداری جامع الاطراف جمهوری اسلامی به « دیپلوماسی» باج خواهی و این بار از ضعیف ترین، فرسوده ترین و کمیک ترین موضع ممکن را به نمایش بگذارد. این کار با همه وجوه مضحک و تمسخربارش، در دل شرائط حاضر و موقعیت متزلزلی که این دولت داراست، در زمره معدود جزع و فزع هائی است که احمدی نژاد می توانست بدان دست یازد. همه مؤلفه های اوضاع اقتصادی و سیاسی روز در ایران، تحریم های اقتصادی و انزوای فاجعه بار دولت اسلامی و بالاخره تمامی دقایق دیدار رئیس دولت، چنین برداشتی را تأیید می کند. سرمایه داری ایران فشار بحران را هر چه سهمگین تر بر شریان حیات خود تحمل می نماید، کارخانه ها و مراکز تولید یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی می کنند و شمار واحدهای صنعتی تعطیل شده یا در شرف تعطیل تا همین امروز، مرز ۸۰۰۰ را پشت سر نهاده است. کشاورزی در قیاس با چند سال پیش دچار پسرفتی فاحش شده است، تولید غالب محصولات غذائی وسیعاً کاهش یافته است و این کاهش در پاره ای موارد تا حدود ۵۰% و گاه بیشتر گزارش گردیده است. کلیه پروژه های عظیم نفت و گاز و سایر طرح های مهم اقتصادی یکی پس از دیگری به طور کامل تعطیل شده اند. هر دو بخش صنعت و کشاورزی و همه بخش های دیگر اقتصاد همزمان با تحمل بار سنگین بحران جهانی سرمایه با فرسایش عمیق ناشی از تحریم های گسترده دولت ها نیز دست و پنجه نرم می کنند. منابع رسمی دولتی اعتراف دارند که این تحریم ها تا پیش از آخرین مصوبه شورای امنیت، افزایشی به میزان ۳۵% را بر بهای کل واردات کشور تحمیل می کرده است. این رقم به دنبال اجرای طرح بالا و تحریم های دیگر اعمال شده از سوی اتحادیه اروپا، ژاپن، امارات متحده عربی، کره جنوبی، برخی از شرکت های عظیم چند ملیتی و مانند این ها، عملاً از ۴۰% بالاتر رفته است. در این رابطه چند نکته مهم را باید به خاطر آورد. اول اینکه جمع واردات ایران بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار در سال است و بر همین اساس صرف تحریم ها کافی است تا یک خسارت سالانه ۴۰ میلیارد دلاری را بر پویه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران وارد سازد. دوم اینکه بخش اعظم این واردات را، ماشین آلات، مواد خام، قطعات نیم ساخته و در یک کلام اجزاء و مصالح سرمایه ثابت در حوزه های مختلف صنعت، معدن، کشاورزی، حمل و نقل و سایر عرصه های کار و تولید تشکیل می دهد. افزایش ۴۰ درصدی این کالاها متضمن بالارفتن هزینه تولید، بهای محصولات و خطر کاهش شدید نرخ سودهاست. رویدادی که ورشکستگی پاره ای صنایع و تعطیل وسیع مراکز کار را اجتناب ناپذیر می کند. این ها فقط بخشی از عوارض تحریم ها در حوزه مبادلات روزمره بازار داخلی با بازار جهانی سرمایه است. در طول همین چند ماه آخر، میزان تولید و صادرات نفت تا حدود ۸۰۰ هزار بشکه در روز تقلیل یافته است و خسارت ۲۳ میلیارد دلاری این کاهش، قدرت سرمایه اجتماعی ایران برای بازتولید سودآور روزانه خود را بیش از پیش فرسوده است. دامنه تأثیر تحریم ها به این حد محدود نیست. دولت احمدی نژاد زیر فشار خطر محتوم قحطی بنزین، در ماه های آینده، خود را مجبور دیده است که خط تولید مواد پتروشیمی را با تولید بنزین جایگزین کند. فراورده های صنعتی این حوزه ۱۲ میلیارد دلار از کل ۲۰ میلیارد دلار صادرات غیرنفتی کشور را تشکیل می داده است. رقم بالائی که لاجرم به لیست خسارات اقتصادی دولت سرمایه داری و سرمایه اجتماعی ایران اضافه می گردد. عوارض تحریم ها باز هم بیشتر و بسیار بیشتر است. سرمایه داری ایران تا همین امروز هم به رغم شدت و عمق و وسعت بحران، از ذخیره ارزی قابل توجهی برخوردار است. تحریم ها دائره امکان بهره گیری از این ذخائر را به صورت چشمگیری تنگ کرده است و این در شرائطی است که صاحبان سرمایه برای واردات مصالح مورد احتیاج کارخانه ها یا عظیم ترین بخش سرمایه ثابت واحدهای صنعتی، به ارز بیشتر نیاز پیدا می کنند. این امر بهای ارز را در بازار داخلی و لاجرم هزینه انباشت را بالا برده است و به نوبه خود نرخ سودها را به کاهش باز هم بیشتر تهدید می کند. تمامی این ها فقط عوارض محاصره وسیع اقتصادی است، اما تحریم ها صرفاً بحران را تشدید کرده است. معضل اساسی نه حصر اقتصادی و آثارش بر تشدید فزاینده بحران که هیولای سهمگین، پرقدرت و در حال گسترش خود بحران است. در چنین وضعی پیداست که هر روز شمار تازه ای از کارخانه ها به ورطه تعطیل فرو می غلطند، کشت و صنعت ها و سرمایه های پیش ریز در حوزه کشاورزی نرخ سودهای دلخواه را احراز نمی کنند و توان رقابت با کالاهای وارداتی را از دست می دهند. رونق انباشت در بخش ساختمان جای خود را به رکود می دهد. بیکاری لحظه به لحظه توسعه می یابد. بهای مایحتاج اولیه معیشتی کارگران به رغم رکود گسترده اقتصادی و برخلاف آمارهای مجعول و عوامفریب دولتی مدام دچار جهش می گردد. آمارها و حتی گزارشات منابع رسمی بانگ می زنند که رقم واقعی بیکاری در خط فاصل میان ۳۰% و ۴۰% سیر می کند. دستمزدهای واقعی که مدام و تاریخاً نازل بوده است اینک به پائین ترین میزان ممکن سقوط کرده است. فقر و فلاکت و گرسنگی از همه سو در حال توسعه است. روندی که در صورت اجرای طرح موسوم به «هدفمند کردن یارانه ها» ابعادی به مراتب دهشتبارتر و فاجعه بارتر به خود خواهد گرفت. به همه این معضلات فراگیر اقتصادی تشتت درونی رو به عمق و گسترش باندهای مختلف سرمایه در ساختار قدرت سیاسی را باید اضافه کنیم. مهم تر و تعیین کننده تر از همه این ها، دورنمای خیزش های عظیم تر و کوبنده تر توده های کارگر را که بر دامنه چنین وضعیت وخیم اقتصادی و تعمیق مستمر بحران، به امر گریزناپذیر زندگی آن ها تبدیل شده است نیز باید در پیش روی قرار دهیم.
سرمایه داری ایران و دولت احمدی نژاد در منجلاب همه این مشکلات، بن بست ها و فروماندگی ها غوطه می خورد، بحران هسته ای رژیم و مشاجرات بی سرانجام میان دولت اسلامی سرمایه و قطب های قدرت سرمایه جهانی باز هم بر وخامت این وضع می افزاید. سفر احمدی نژاد به لبنان در دل این وضعیت متلاطم مرگبار انجام می شود، این سفر دقیقاً حلقه ای از همان استراتژی همیشگی سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که باز هم مثل همیشه، توسل به آن، بناست ساز و کار خراشیدن کوه مشکلاتی باشد که از همه سو بر سر راه استمرار حاکمیت این رژیم قد افراشته است. رئیس دولت ایران به لبنان سفر نمی کند، او به منطقه ای می رود که حدود ۳۰ درصد جمعیت لبنان و گروه هائی از آوارگان فلسطینی در آن، جای دارند. این توده کثیر چند میلیونی به صورت غالب، نفرین شدگان سیه روز و داغ لعنت خوردگان گرسنه جهنم سرمایه داری هستند. نظام سرمایه داری در اینجا و در منطقه همجوارش یا آنچه زیر نام فلسطین از آن یاد می شود، بسان بسیاری از مناطق دیگر دنیا، از هیچ نوع سبعیت و حمام خون و ددمنشی دریغ نکرده است. هیچ جنایتی از جنایات نظام بردگی مزدی نیست که در اینجا به اندازه وفور یافت نشود و ماوراء مرزهای افراط اعمال نشده باشد. فشار فرساینده بی مرز استثمار نیروی کار، بی حقوقی مطلق زنان، کار مرگبار کودکان، بیکاری سراسری و همیشگی توده جویای فروش نیروی کار، جنگ های همه جا جاری دولت ها و باندهای مختلف قدرت سرمایه و خاکستر شدن چندهزار، چندهزار نفوس انسانی در شعله های سرکش این جنگ ها، سبعیت دینی سرمایه و شستشوی مغزی نسل بعد از نسل انسان ها و در یک کلام هر سبعیت و شرارتی که در نهاد سرمایه است، همه و همه یکجا جمعیت ساکن این دیار را در زیر چرخ خود له کرده است. وضع زندگی اکثریت اهالی جنوب لبنان از دیرباز چنین بوده است. به این وضعیت باید تمامی درندگی ها، قتل عام ها، جنگ افروزی ها، جنایت آفرینی ها و بشرسوزی هائی را که سرمایه جهانی در طول ۶۰ سال و بیشتر، از سال های پایان جنگ جهانی دوم تا امروز و در طول پروسه تأسیس، استقرار و تضمین بقای حاکمیت دولت اسرائیل، بر چند میلیون برده مزدی نفرین شده فلسطینی تحمیل کرده است، اضافه نمود. سرمایه داری در اینجا، در نقطه ای که امروز میزبان احمدی نژاد است، چنین نموده است، و در شرائطی چنین کرده است که جنبش کارگری جهانی هیچ یار و یاور و تکیه گاه و فریادرس و همسنگر و همرزمی برای این توده عظیم بردگان مزدی در این نقطه جهان نبوده است. رفرمیسم راست اتحادیه ای و کمونیسم بورژوائی، هر فروغ همبستگی ضد سرمایه داری کارگران دنیا را خفه و خاموش ساخته بود. مشعل پیکار ضد کار مزدی طبقه کارگر هیچ کورسوی انتظار، امید و همدردی بر افق حیات توده های کارگر و فرودست این نقاط نمی تابید. بورژوازی فقط حکومت نمی کرد، مهار هر اعتراض و جنبش و خیزش بردگان عاصی سرمایه را هم در دست داشت. وضع بر این منوال بود و در چنین وضعی فرجام کار میلیون ها انسان گرسنه جنوب لبنان آن شد که طوفان خشم و قهر و عصیان خود را به دار اپوزیسون نمائی یکی از هارترین و مرتجع ترین بخش های بورژوازی منطقه بیاویزند. به « حرکة المحرومین» و بازپرداخت نظامی آن «جنبش امل» روی نهند و چند هزار، چند هزار سرباز ارتجاع هار پان اسلامیستی گردند. توده وسیع نفرین شده ای که اعتراض و خشم آن ها می بایست و می توانست آتشفشان شعله ور پیکار ضد سرمایه داری باشد عملاً زرادخانه لایزال بخشی از بورژوازی در تسویه حساب با بخش های دیگر این طبقه و در همان حال نیروئی هار برای شکار و خفه ساختن هر جنب و جوش ضد سرمایه و هر نوع ابراز حیات کمونیسم لغو کار مزدی شد.
با وقوع انقلاب ۵۷ در ایران و استقرار دولت اسلامی سرمایه داری، جنوب لبنان و سراسر قلمرو نفوذ جنبش « امل» به حوزه سربازگیری سپاه پاسداران، بسیج و نیروهای نظامی دیگر جمهوری اسلامی تبدیل شد. ستاد اصلی تربیت و اعزام زبده ترین باندهای تروریستی به سراسر جهان نیز در همین جا دائر می گردید. مصطفی چمران که از چند سال قبل بار و بنه کمونیسم ستیزی را از حوزه حفاظت سیا و پنتاگون به لبنان منتقل و در رواج بازار حرکة المحرومین و امل نقش شایسته خود را ایفاء کرده بود، اینک نقش اول نظامی را در وزارت دفاع دولت بازرگان احراز می کرد. این ها همه فقط شروع کار بود. دولت اسلامی به موازات تشکیل و گسترش سپاه، کمیته ها، نیروهای بسیج و سایر قوای اهریمنی در ایران برای پیشبرد سیاست پادگانی خود در جنوب لبنان نیز از هیچ نوع سرمایه گذاری، دسیسه پردازی و تلاش دریغ ننمود. ارتش غول پیکر حزب الله از دامن همین سیاست ها و همین « دیپلوماسی بین المللی اسلامی»!! متولد شد. کاشته ها با سرعت تمام آماده درو می گردید. امل و حزب الله از حالت احزاب و باندهای ایزوله محلی به یک قدرت میدان دار سیاسی و نظامی تبدیل می شدند. لبنان در پرتو ظهور تعیین کننده و نیرومند اینان نقش یک اهرم اساسی باج خواهی از دولت های منطقه و قطب های قدرت سرمایه جهانی را برای جمهوری اسلامی ایفاء می کرد. رژیم ایران سالهاست که از این اهرم در دیپلوماسی جهانی خود حداکثر بهره برداری را به عمل آورده است. جنگ میان اسرائیل و حزب الله در سال ۲۰۰۶ و در هم شکستن طلسم شکست ناپذیزی بزرگترین زرادخانه تسلیحاتی سرمایه داری غرب در خارور میانه، اهمیت این اهرم را برای دولت ایران ده چندان کرد.
احمدی نژاد در شرائطی که بالاتر اشاره کردیم و از برهوت وحشت و دهشتی که کل حاکمیت سیاسی سرمایه داری ایران را در کام خود فشار می دهد، عازم لبنان می شود. او از زمین و آسمان نیازمند فرصتی است تا دولت امریکا و متحدانش را به محاسبه قدرتی که هنوز هم دولت اسلامی داراست و به برگ های بازی خاصی که در قلمرو قمار دیپلوماسی در دست این دولت جمع آمده است، هشدار دهد. زمان انجام این مسافرت کاملاً حسابشده است. تمامی خط و نشان های دولت اوباما حول مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین که از همان لحظه شروع نشانه های کافی شکست بر سیما داشت اکنون به صورت رسمی و محتوم به بن بست رسیده است. شکست مذاکرات، برگ افلاسی در کارنامه وعده و وعیدهای اوباماست. رویدادی که بالعکس، برای دولت اسلامی ایران ابزار جعل اعتبار است و کفه حل نظامی مناقشه به عنوان تنها راه را، یک بار دیگر در ذهن توده های گرسنه و تحقیر شده لبنانی و فلسطینی سنگین و سنگین تر ساخته است. این زمان از پاره ای جهات دیگر نیز سنجیده است. ۷ ماه از برگزاری انتخابات در « دموکراسی» عشیره سالار قتل عام های روزمره و زندان های خصوصی و شکنجه گاه های قبائلی و گرسنگی و فقر و فلاکت بی هیچ حد و مرز کشور عراق می گذرد و جمهوری اسلامی به تمامی کرکسان مردارخوار جهانی و منطقه ای شریک این دموکراسی عظیم اهدائی نظام بردگی مزدی ثابت کرده است که حرف آخر را در آنجا اوست که بر زبان می راند. اوست که باید پای حکم رئیس دولت این دموکراسی امضاء بگذارد و مادام که نگذارد، دموکراسی نیز بدون دولت باقی خواهد ماند. محمود احمدی نژاد در آستانه این سفر کارت بازی افغانستان را هم در دست دارد. در اینجا نیز دموکراسی عظیم ترین امپراطوری های مواد مخدر، حمام خون لحظه به لحظه، تن فروشی هزاران هزار کودک گرسنه، فقر و بی داروئی و بی آموزشی و کویرزار هر نوع حق و حقوق انسانی به رغم آنکه تمامی این مواهب سترگ سرمایه داری را همراه دارد و با آنکه سهمگین ترین زاردخانه نظامی سرمایه جهانی را به حمایت خود بسیج کرده است باز هم در آستانه فروپاشی است. رئیس دولت جمهوری اسلامی همه این ها را به مثابه برگ برنده مصاف در دست دارد و بارها به رقبای غربی خود اثبات کرده است که دموکراسی سرمایه در خاور میانه بدون پادرمیانی تعیین کننده دموکراسی اسلامی و ولایتی و فقاهتی او نخواهد چرخید!! محمود احمدی نژاد در فرومانده ترین و محتضرترین موقعیت اقتصادی، سیاسی و بین الملی رژیم خود با این برگ ها وارد نقطه ای می گردد که چهارسال پیش شاهد فتوحات تاریخی حزب الله در جنگ علیه دولت اسرائیل بوده است. جنگی که کل ناسیونالیسم عرب و همه دولت های عربی همقطار قطب های غربی و شرقی سرمایه بارها نقش مغلوبین رسوای از همه لحاظ بازنده آن را ایفاء کرده بودند، اما شعبه لبنانی سپاه پاسداران و بسیج جمهوری اسلامی آن را می برد. احمدی نژاد وارد این نقطه می شود و مخصوصاً نزدیک ترین مکان مجاور مرزهای اسرائیل را تریبون پیام خود می سازد تا از اعماق دور چاه ویل استیصال و فروماندگی بر سر رقبای طبقاتی خود در دنیا فریاد زند که او اسیر استیصال است اما فقط سرمایه داری ایران نیست که فشار این فروماندگی و انحطاط را بر سینه خود تحمل می نماید، همه قطب های قدرت سرمایه جهانی هم به اندازه کافی از این استیصال رنج می برند. او به حریفان و رقیبان پیام می دهد که برای حفظ نظام سرمایه داری باید به هم باج داد، همدیگر را حفظ کرد، اقیانوس عظیم اضافه ارزش روان از سرچشمه استثمار کارگران دنیا را بالمناصفه میان بخش های مختلف سرمایه تقسیم کرد. طبقه سرمایه دار همه کشورها را در ساختار قدرت سرمایه شریک نمود. احمدی نژاد در این سفر پیامی نیز به مخالفان درون طبقاتی خود در ایران دارد. به یاد داشته باشیم که حزب الله و نقش او در لبنان در بنیاد خود نه حاصل کار باند احمدی نژاد که محصول برنامه ریزی های دیرباز رقبای فعلی او، مافیای رفسنجانی، دار و دسته مجاهدین انقلاب اسلامی، مشارکتی ها و سایر شرکاء است. اینان « دیپلوماسی»!! برپائی حزب الله و همانندان را در دورانی بنیاد کردند که احمدی نژادها رهروان سر به راه و مجری اوامر مطاع آن جماعت بودند. رئیس دولت اسلامی اینک از مرزهای مجاور اسرائیل به اینان نیز پیام می دهد که آنچه روزی آنان پروردند، اکنون نه یار غار روزهای مغضوبی و درماندگی آن ها که سلاح قدرت او و عاملی در سنگین سازی کفه توازن قوا به نفع اوست. پیامی که کم و بیش جامه عمل هم پوشیده است. هنوز احمدی نژاد در لبنان بود که منتقدین اصولگرای وی در ستایش دستاوردهای سفرش داد سخن سر دادند و صدرنشینان جبهه مشارکت ضمن ارسال نامه ای برای سید حسن نصرالله مراتب گله و زاری حزن انگیز خود را از این همه نمک نشناسی های او ابراز داشتند. پیام سفر احمدی نژاد به رقبای خارجی و داخلی وی این ها است. اخطار به بورژوازی همه جای جهان که جمهوری گند و خون و دهشت اسلامی سرمایه داری را با همین ترکیب و ساختار و موجودیت حاضرش و با همین دولت کنونی اش در معادلات نظم جهانی سرمایه به حساب آورند و نقش بازی آن برای بقای این نظام و ادامه تحمیل هر چه توحش بار آن بر توده های کارگر دنیا را به رسمیت بشناسند. پیام دیدار احمدی نژاد و پیام سراسری بورژوازی جهانی علیه کارگران دنیا این است و در همین جاست که اساسی ترین سؤال پیش می آید. پاسخ کارگران جهان به این پیام ها، این آوای بی انتهای توحش، درندگی و کشتار سراسری انسان ها چیست؟ این پاسخ در لحظه حاضر بیش از حد سوت و کور است، رفرمیسم در همه اشکال زشت خود قرنی است که مجاری خروج این پاسخ از حلقوم توده های کارگر را جراحی و مسدود کرده است. رفرمیسم شرائطی را پدید آورده است که جنگ انقلابی ضد کار مزدی پرولتاریای جهانی برای برچیدن بساط سرمایه عملاً جای خود را به مشاجرات میان بخش های مختلف بورژوازی بر سر چگونگی تحمیل نظام بردگی مزدی بر طبقه کارگر کشورها، چگونگی تقسیم اضافه ارزش های حاصل استثمار توده های کارگر بین خود و میزان سهم دولت ها در قدرت سراسری سرمایه داده است. رفرمیسم کاری کرده است که میلیون ها کارگر گرسنه لبنانی به جای جنگ علیه سرمایه، به جای متشکل شدن در شوراهای ضد کار مزدی، به جای آویختن به انترناسیونالیسم ضد سرمایه داری، خاک پای حسن نصرالله را توتیای چشم خود کنند و در صفوف فشرده سپاه پاسداران یکی از هارترین و درنده ترین دولت های سرمایه داری جهان آماده کشتار همزنجیران جاهای دیگر خود باشند. پاسخ کارگران جهان به پیام بورژوازی جهانی و عربده های احمدی نژاد در بنت جبیل فعلاً خموشی دردآور و مصیبت بار است اما این وضع تا کی چنین خواهد ماند؟ یک چیز روشن است. نظام سرمایه داری به توسعه بی امان و تعمیق مدام تمامی اشکال سبعیت خود علیه هست و نیست چند میلیارد کارگر ساکن کره زمین با سرعت بسیار بیشتر و فشار بسیار کوبنده تر ادامه خواهد داد. رفرمیسم نیز گام به گام، راه های تازه تر و راهبردهای جدیدتری برای قربانی ساختن هر چه موحش تر توده های کارگر دنیا در آستانه فتوحات و تهاجمات روز به روز سرمایه جهانی ابداع و اختراع خواهد کرد. آنچه باقی می ماند جمعیت چند میلیاردی بردگان مزدی گرسنه ای است که همه راه های تحمل این نظام وحشت و مرگ و دهشت بر آن ها مسدود خواهد گردید. این جمعیت عظیم چند میلیاردی راهی به زندگی در پیش پای خود نخواهند یافت جز اینکه ضرورت مطلق سازمانیابی شورائی و ضد کار مزدی و پیکار برای نابودی سرمایه داری را هستی آگاه خود و سلاح مبارزه طبقاتی خویش سازند. تاریخ بالاخره شاهد وقوع این رویداد خواهد بود.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
اکتبر ۲۰۱۰