ناصر پایدار
سرمایه، خیریه توحش و جایزه صلح نوبل
بارزترین ممیز سرمایه داری پایان قرن نوزدهم از سرمایه داری آغاز آن سده، در توسعه وسیع صدور سرمایه به سراسر مناطق جهان قرار داشت. عواملی مانند ظهور انحصارات عظیم صنعتی و مالی در دو قاره اروپا و امریکا در این گذر کارسازترین نقش را ایفاء می کرد. فاز امپریالیستی سرمایه داری پروسه خلع ید از مولدین خرد و دهقان را به ۵ قاره عالم بسط داد، رابطه خرید و فروش نیروی کار را در یک فراشد تند تاریخی به شیوه تولید مسلط اقتصادی در سرتاسر جهان مبدل کرد و استثمار نیروی کار ارزان توده های عظیم انسانی را وثیقه بقای بردگی مزدی ساخت. آنچه در این راستا رخ داد پاسخی بود که سرمایه به نیازهای انکشاف، خودگستری و ماندگاری مقدور تاریخی خود می داد. این پاسخ اما، سرشت متناقض تولید سرمایه داری را در همه وجوه و در کل استخوانبندی وجود، با خود حمل می کرد و در همین راستا از بیخ و بن دچار تناقض بود. شمار بردگان مزدی سرمایه، حیرت آسا رو به فزون رفت، اما نیاز سرمایه به استثمار ژرف تر و مرگبارتر نیروی کار، بارآوری فزون تر کار را لازم ساخت و این امر سیر صعودی ترکیب آلی سرمایه ها، پروسه افت نرخ سودها و وقوع کوبنده تر بحرانها را شتاب بخشید. استثمار گسترده تر، شدیدتر و عمیق تر پرولتاریا، به نظام سرمایه داری امکان داد تا بخشی از جنبش کارگری جهانی را در باتلاق رفرمیسم راست اتحادیه ای زمینگیر کند اما این کار به رغم کارسازی عاجل آن علاج دیرپائی برای دردهای لاعلاج سرمایه داری نبود و کاهش ظرفیت سرمایه در تداوم تضمین زمینه های اقتصادی آن، خطر سرکشی موج جدید اعتراض و پیکار این بخش کارگران را به موجودیت سرمایه هشدار داد. منظور از همه این اشارات فقط یک چیز است. شیوه تولید سرمایه داری در هر گام از بازتولید اجتماعی، جهانی و تاریخی خود مکانیسم های توسعه و تشدید و تعمیق استثمار طبقه کارگر را در وسعت جهانی، صیقل می بخشد، اما درست در درون همان گام و در بطن همان لحظه حیات، انبوه موانع نوین را بر سر راه تداوم بازتولید خود سبز می کند و تناقضات سرشتی این فرایند را پیچیده و پیچیده تر می سازد. بازتولید سرمایه، بازتولید استثمار نیروی کار در ابعاد هر چه گسترده تر، هر چه ژرف تر، هر چه مضاعف تر، هر چه فرساینده تر، هر چه مرگبارتر و هر چه تحمل ناپذیرتر است. این بارزترین مشخصه در پویه تکامل تاریخی نظام سرمایه داری است و سرمایه داری پایان قرن بیستم تنها در توسعه و تشدید و طوفانی تر ساختن هر چه بیشتر درجه استثمار کارگران دنیاست که تفاوت وضعیت خود را با شروع قرن توصیف کرده است. اشکال و عرصه های این حدت، وسعت و تعمیق استثمار نیروی کار، بیش از حد متنوع است و در این میان تنزل مستمر و بی مرز بهای نیروی کار، همراه با سرشکن نمودن عظیم ترین بخش هزینه های تولید و سامان پذیری سرمایه بر گرده توده های کارگر نقشی بسیار اساسی و تعیین کننده ایفاء می کند. سرمایه داری پایان قرن بیستم در تحقق این شیوه کثیف سلاخی کارگران که رویه دیگری از فاجعه کشتار جمعی بشر توسط این نظام دژخیم است موفقیت های چشمگیری را در کارنامه حیات سراسر ننگ و شرارت خود ثبت کرده است. نظام کاپیتالیستی در طول دهه های اخیر تاریخ با توسل به تمامی اهرمها، تلاش کرده است تا به ویژه در حوزه های حضور ارتش عظیم ذخیره نیروی کار یا به بیان دیگر در قلمروهای آکنده از شمار کثیر گرسنگان و نیروی کار شبه رایگان، بخش های وسیعی از پروسه تولید محصول اجتماعی را به عمق آلونکهای مسکونی کارگران انتقال دهد و از این طریق هزینه تولید را به حداقل برساند، درست به همانگونه که کوشیده است تا در پرتو به کارگیری بسیاری مکانیسم ها هزینه مبادله کالاها را تا سرحد امکان بر دوش کارگران سرشکن نماید. از همه اینها اساسی تر زمینه های اتحاد و سازمانیابی پیکار طبقاتی توده های کارگر را سنگلاخی تر و ناهموارتر سازد. آنچه آقای « محمد یونس» سرمایه دار اقتصاد خوانده بنگلادش در طول سالهای اخیر انجام داده است نیز دقیقاً گوشه ای از همین اشکال توسعه توحش سرمایه است و درست به همین دلیل نیز از سوی یک بنیاد آشنای نظم سرمایه داری، موسوم به « کمیته صلح نوبل» جایزه صلح سال را دریافت می کند.
محمد یونس و بانک دهکده
مؤسسه مالی آقای محمد یونس، بانک دهکده یا گرامین بانک نام دارد. این بانک در سال ۱۹۶۷ تأسیس یافته است و تا امروز به بیش از ۷ میلیون زن روستائی در بنگلادش و برخی مناطق دیگر دنیا وام پرداخت کرده است. او با همکاری بیل کلینتون رئیس جمهور سابق امریکا و خانم هیلاری کلینتون همسر وی، در چند سال پیش جمعیت کثیری از فروشندگان نیروی کار ایالات آرکانزاس امریکا را نیز در وسعت شمول « احل الله البیع» کاپیتالیستی و برکات مقدس بانکی خویش قرار داده است!!! روال کار بانک دهکده این است که همسان همه بانک های موجود جهان، در راستای پیش ریز سرمایه و کمک به توسعه رابطه خرید و فروش نیروی کار به مراجعین خویش وام می دهد. شیوه کار این مؤسسه مالی در همان حال تفاوتی نیز با مؤسسات بانکی دیگر دارد. اینکه عمدتاً و به طور غالب به زنان فقیر دنیا وام پرداخت می کند!!! و بهره متعارف بانکی خود را از این جماعت دریافت می دارد. محمد یونس از این طریق تا امروز میلیون ها زن بنگالی را بعنوان نیروی کار شبه رایگان با فاجعه بارترین شرائط کار به جمع بردگان مزدی سرمایه جهانی افزوده است. چیزی که در رویه بیرونی خود تصویر دیگری سوای رابطه خرید و فروش نیروی کار را منعکس می سازد!!! ظاهر ماجرا این است که بانک دهکده به توده کثیر زنان بنگالی وام می دهد، این زنان وام دریافتی را دستمایه کار خود می کنند، مصالح و ماتریال و ابزار تولید را خریداری می نمایند. با این ابزار و مواد خام و وسائل کمکی شخصاً محصولات جدیدی را تولید می کنند. آنان در ادامه کار، محصولات تولیدی خود را به بازار سرمایه داری منتقل می نمایند و در آنجا به فروش می رسانند. زنان بنگالی در تداوم این پروسه، وام دریافتی را بعلاوه سود متعارفی که میزان آن در هیچ کجا و هیچ گزارشی درج نشده است، به بانک دهکده آقای محمد یونس مسترد می دارند. نمای بیرونی مراودات همانگونه که بالاتر گفتیم چیزی از رابطه خرید و فروش نیروی کار تصویر نمی کند، اما همه این داد و ستدها نه در قرون میانه تاریخ و نه در برهوت اشکال تولیدی آن دوران، که در عمق تسلط بلامنازع شیوه تولید سرمایه داری و در دایره سامان پذیری سرمایه جهانی به وقوع می پیوندد. قبل از هر چیز ابزار کار و مواد خام و وسائل تولید زنان بنگالی سرمایه بانک دهکده آقای محمد یونس است. میلیاردها دلار از کل سرمایه بین المللی است که در اینجا و در حوزه استثمار توده کثیر زنان بنگالی به وسائل تولید و مبادله تبدیل می شود. بخشی از سرمایه مالی و بانکی دنیاست که در پروسه استثمار نیروی کار پیش ریز می گردد. نکته بعدی اینکه زنان بنگالی با تبدیل وام دریافتی از بانک دهکده صاحب هیچ سرمایه ای نمی شوند بلکه صرفاً موقعیت آنان به عنوان فروشنده نیروی کار به سرمایه جهانی است که از بیخ و بن تحریف می شود. به بیان دیگر این اعجاز باژگونه پردازی سرمایه است که در اینجا مرتبه مضاعف احراز می کند. اگر در وضعیت متعارف، خرید نیروی کار کارگر را به مثابه خرید کار وی القاء می کند، در اینجا، این باژگونه نمائی را تا القاء نفی فروش نیروی کار زن بنگالی و جعل نوعی مالکیت ابزار کار برای وی، بسط می دهد. آنچه در این گذر واقعی است این است که سرمایه بزرگ بانک دهکده نیروی کار ۷ میلیون زن بنگلادشی یا انبوه زنان دیگر هم سنخ آنان در این یا آن گوشه دنیا را به کار وا می دارد. این زنان با ابزار و مواد خام و وسائل تولیدی که همه و همه سرمایه آقای محمد یونس هست کار می کنند. محصول کار آنان نیز دقیقاً به عنوان بخشی از محصول پروسه کار نظام سرمایه داری به فرایند دورپیمائی سرمایه جهانی سرریز می شود. بهای این محصول بر اساس قوانین نرخ سود عمومی سرمایه داری تعیین می گردد. سهمی از آنچه زنان بنگالی و زنان همزنجیر آنها تولید کرده اند صرف بازتولید نیروی کارشان می شود و سهم بسیار بزرگتری از آن به صورت اضافه ارزش در پروسه سامان پذیری سرمایه جهانی عاید کل سرمایه و از جمله سهم معینی نیز عاید سرمایه های آقای محمد یونس می گردد. رابطه خرید و فروش نیروی کار تسلط کامل و بلامنازع خود را بر کل شرائط کار و زندگی توده کثیر زنان بنگالی اعمال می نماید.
دامنه ماجرا اما به همبن اندازه و فقط تا همین جا ختم نمی شود. بانک دهکده فقط نیروی کار۷ میلیون زن بنگالی را استثمار نمی کند بلکه عمق، شدت و ابعاد توحش این استثمارگری نیز خود مسأله ای بسیار مهم و قابل کند و کاو است. بانک آقای محمد یونس هیچ کارخانه ای را تأسیس نکرده است. هزینه خرید هیچ زمین و مخارج ایجاد هیچ مؤسسه تولیدی یا تجاری را تقبل نکرده است، اجاره ساختمان هیچ کارگاهی را نمی پردازد. نیازمند خرید سرویس حمل و نقل برای هیچ کارخانه ای نیست، در هزینه خرید ماشین آلات و تکنولوژی و مواد خام و وسائل کمکی و همه ملزومات دیگر تولید نیز به گونه ای که بعداً توضیح خواهیم داد حداکثر صرفه جوئی را به عمل می آورد. از اجاره انبار و پرداخت هزینه های انبارداری نیز بکلی بی نیاز است. از همه اینها مهمتر و تعیین کننده تر، کل ۷ میلیون زن بنگالی مطلقاً در استخدام سرمایه آقای محمد یونس نمی باشند، اینان هیچ نوع بیمه، هیچ تأمین اجتماعی، هیچ حق بازنشستگی، هیچ حق مرخصی سالانه، هیچ بیمه دارو و درمان، هیچ نوع امکانات رفاهی، هیچ شکل تضمین معیشتی و در یک کلام هیچ حق و حقوق انسانی یا انسان بودن در بطن و متن شرائط کار و تولید اجتماعی خویش دارا نیستند. اینان شماری از بردگان نفرین شده دوزخ شرارت و سبعیت نظام سرمایه داری هستند که در ازاء نازل ترین و ناچیزترین بهای بازتولید نیروی کار برای سرمایه جهانی و بانک دهکده آقای محمد یونس کار و کار و باز هم کار می کنند. بردگان مزدبگیری که در بطن برنامه ریزی قرن بیست و یکمی نظام سرمایه داری حتی برای سرکوب و خفه کردن آنها نیاز زیادی به ارتش، پلیس و تحمل هزینه ماشین قهر ارتجاعی نیست. آنان در زیر یک سقف با هم جمع نیستند. چه بسا خود را توده همزنجیر فروشنده نیروی کار احساس نکنند و شاید که محمد یونس و بانک دهکده را هم صاحبان سرمایه و استثمارگر جنایتکار نیروی کار خود تلقی ننمایند. همه اینها مواهبی هستند که سرمایه داری پایان قرن بیستم و شروع قرن بیست و یکم برای تشدید و تحکیم بندهای بردگی مزدی و برای تعمیق هر چه موحش تر و سفاکانه تر استثمار کارگران دنیا به زندگی روز بشر اهداء کرده است!!! در مورد میزان صرفه جوئی ناشی از این شکل برنامه ریزی خرید و فروش نیروی کار و استثمار توده های کارگر کافی است فقط به یک مقایسه آماری بسیار ساده توجه کنیم.
در جامعه ایران در طول سال ۲۰۰۱ میلادی، از کل ۶۷۲ ۴۱۴ ۱۱۷ میلیون ریال سرمایه پیش ریز شده در شماری از واحدهای بزرگ و کوچک صنعتی تنها۵۷۱ ۶۰۳ ۲۰ میلیون ریال آن به پرداخت مزد اختصاص داشته است و کل مبلغ مابقی، یعنی ۱۰۱ ۸۱۱ ۹۶ میلیون ریال دیگر صرف تهیه مواد خام، ماشین آلات، وسائل حمل و نقل، ساختمان و در یک کلام اجزاء مختلف بخشهای فیکس و گردشی سرمایه ثابت شده است. به این ترتیب سهم مزدها در مجموع چیزی حدود ۱۷% کل سرمایه پیش ریز سالانه را تعیین می کرده است و ۸۳% مابقی به تهیه و تشکیل سایر بخش های سرمایه تخصیص یافته است. در همین جا اضافه کنم که رقم مربوط به پرداخت مزدها در این جا به هیچوجه معادل ارقام واقعی دستمزد دریافتی کارگران مورد استثمار این بخش از سرمایه اجتماعی ایران نبوده است، بلکه بورژوازی به رسم معمول هزینه های مربوط به بوروکراسی واحدهای صنعتی را نیز به طور کامل در آن ملحوظ داشته است. بر این مبنی و با ملاحظه مکان مؤثر هزینه های اخیر در کل رقم دستمزدها آنچه که به عنوان مزدهای پرداختی کارگران باقی می ماند در بهترین حالت از میزان تقریبی ۱۲% کل سرمایه پیش ریز سالانه تجاوز نمی کند و این بدان معنی است که ۸۸% مابقی اقلام دیگر هزینه تشکیل و پیش ریز سرمایه را تعیین می نموده است. حال اگر همین مثال کنکرت و ساده آماری را مبنای ارزیابی میزان استثمار نیروی کار توسط سرمایه بانک دهکده آقای محمد یونس قرار دهیم، با مؤلفه های واقعی زیر مواجه خواهیم شد.
بانک دهکده بخش بسیار مهمی از ۸۸% هزینه های مربوط به سرمایه گذاری را صرفه جوئی می کند. همان گونه که قبلاً اشاره شد، هزینه تأسیس ساختمان یا اجاره بهای مرکز کار و تولید را به دوش ندارد. نیازمند تهیه وسائل نقلیه و ایاب و ذهاب کارگران نمی باشد. مخارج مربوط به انبارداری و بسته بندی و نگهداری کالاها بر عهده اش نیست. در رقابت با بخشهای دیگر سرمایه ملزم به ارتقاء روز به روز سطح تکنیک و خرید ماشین آلات مدرن نیز نمی باشد، پولی که بایت تهیه مواد خام و ابزار کار و وسائل تولید به زنان بنگالی می پردازد در نازل ترین سطح و سودآورترین میزان تعیین می شود. بانک دهکده به این ترتیب سهم عظیمی از این ۸۸% را وثیقه افزایش بیش و بیشتر سود سرمایه می کند. مقدار سرمایه ای که در اختیار هر مشتری خود قرار می دهد پائین ترین رقمی است که می توان توسط آن، نیروی کار یک کارگر را در ضدانسانی ترین و جنایتکارانه ترین شرائط کاری به کار گرفت و از استثمار آن حداکثر سود ممکن را به دست آورد. محمد یونس آلونک مخروبه و نمور زن بنگالی را کارگاه استثمار نیروی کار وی می سازد و از این طریق بهای ساختمان لازم برای پروسه کار را به سود سرمایه اش اضافه می کند، حمل و نقل مواد خام را به دوش زن بنگالی بار می کند و در این گذر معادل بهای ترانسپورت کالا و هزینه رفت و آمد او را، سود سرمایه خود می سازد. جای خواب کودک بنگالی در گوشه ای از آلونک را، انبار حفاظت مواد خام می نماید و بهای انبارداری محصول را به سود سرمایه بانک دهکده اضافه می کند. لیست صرفه جوئی محمد یونس در تنزل هزینه سرمایه گذاری به زیان کارگران زن بنگالی و متقابلاً طومار افزایش سود سرمایه های خویش از محل تشدید و تعمیق استثمار همان زنان به درازی شب یلداست و محاسبه همه جوانب آن نیازمند گزارشی مبسوط است.
تمامی داده های بالا به صرفه جوئی بانک دهکده در تنزل هزینه بخش ثابت سرمایه مربوط می شود. برنامه ریزی آقای محمد یونس برای کاهش بهای بخش متغیر سرمایه داستان جداگانه ای است که در جای خود بسیار شنیدنی تر است. قبلاً گفتیم که زن بنگالی اصلاً خود را نیروی کار مزدی سرمایه بانک دهکده به شمار نمی آورد. اگر بخش وسیعی از کارگران دنیا زیر فشار باژگونه پردازی سرشتی تولید سرمایه داری، خود را نه فروشنده نیروی کار که فروشنده کار تلقی می کنند! زن بنگالی در گستره برنامه ریزی فوق مدرن و ماوراء اومانیستی سرمایه جهانی!! خود را نه حتی دومی که مشتری محترم مدیون کمپین فقر ستیز!!!! آقای محمد یونس و بانک دهکده محسوب می نماید. او در موقعیتی نیست که خواستار افزایش دستمزد باشد، زیرا اصلاً دستمزدی نمی گیرد. لفظ بیمه بیکاری، بیمه درمان، حق بازنشستگی و هر نوع حق و حقوق بشری دیگر هم برایش سخت ناآشناست زیرا که او اساساً در استخدام هیچ سرمایه و سرمایه داری قرار ندارد. ساعات کار ۷ میلیون زن بنگالی هم مطلقاً تابع هیچ نوع حساب و کتابی نمی باشد. روزانه کار ۱۶ ساعت به بالا جریان عادی زندگی اوست. زیرا در غیر این صورت مطلقاً قادر به بازتولید سرمایه بانک دهکده و تأمین سود دلخواه سرمایه های آقای محمد یونس نخواهد بود. روز تعطیل هفتگی یا تعطیلات ایام سال نیز برای این ۷ میلیون نفرین شده دیار سرمایه، مفاهیمی بسیار بیگانه است. زیرا در کل شرائط کار و استثمار آنها هیچ جائی برای اندیشیدن به چنین حقی موجود نیست یا به بیان دیگر برنامه ریزی پروسه کار توسط بانک دهکده، این بیگانگی را در ابعادی مضاعف دامن زده است و آن را در زوایای ذهن و زندگی توده کثیر بردگان مزدی بنگالی کشت کرده است. محاسبه اینکه سرمایه آقای محمد یونس با توجه به همه این داده ها، سهم بخش متغیر سرمایه را تا چه میزان کاهش داده است یا به زبان واقعی و زمینی، شدت و عمق استثمار نیروی کار را تا کدامین مرزهای ممکن توسعه داده است، کار چندان ساده ای نمی باشد. اما یک چیز روشن است. اینکه او در تشدید، حدت و تعمیق استثمار کار توسط سرمایه به طور قطع رکوردهای عظیمی را کسب کرده است و مرزهای بسیار دوری را پشت سر نهاده است.
شاید تصور شود که دریای سود ناشی از توحش بی مرز آقای محمد یونس در کار توسعه استثمار زنان بنگالی یکراست فقط و فقط به جیب بانک دهکده وی فرو می رود. این تصور از بیخ و بن غلط است. سرمایه آقای محمد یونس فقط بخشی از کل سرمایه جهانی است و فقط به نسبت مقدار و مکان خود در فرایند ارزش آفرینی سرمایه بین المللی سهمی از کل اضافه ارزش تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی را به خود اختصاص می دهد. آنچه او به سر و روز ۷ میلیون زن بنگالی آورده یا می آورد، موهبتی است که نصیب کل سرمایه جهانی می شود. به این سخن مارکس خوب دقت کنیم.
« هر فرد سرمایه دار همانند تمام سرمایه داران هر قلمروی ویژه تولید در استثمار کل طبقه کارگر به وسیله کل سرمایه و در شدت این استثمار نه فقط به نسبت همدردی و همدلی طبقاتی بلکه به نسبت اقتصادی مستقیماً سهیم است. زیرا اگر تمام شرائط دیگر منجمله ارزش کل سرمایه ثابت پیش ریخته شده را ثابت فرض کنیم، نرخ سود متوسط به شدت استثمار کل کار به وسیله کل سرمایه بستگی دارد. »
ابزار کار و مواد خام و وسائل کمکی و امکانات زن بنگالی جزئی از سرمایه بانک دهکده است. او در جریان بازتولید این سرمایه مقادیر معینی محصول تولید می کند. این محصولات را تسلیم بازار سرمایه داری می نماید و بر اساس قیمت بازار به فروش می رساند. قیمت بازار کالاها در جریان رقابت گسترده میان بخش های مختلف سرمایه که در شرائط کاملاً متفاوت تولیدی پیش ریز شده اند، تعیین می شود و در درون همین فرایند است که نرخ سود عمومی سرمایه تشکیل و حاکم می گردد. در این گذر و در پیچ و خم عبور از این فراشد، سرمایه های با ترکیب هر چه نازل تر و شرائط استثمار هر چه توحش بارتر نیروی کار، مقادیر عظیمی از اضافه ارزش نهفته در محصولات تولیدی شان را به نفع سرمایه های با ترکیب بالا و درجه برتر بارآوری نیروی کار از دست می دهند. کندوکاو دقیق این امر نیازمند توضیح زیادی است که پرداختن به آن مطلقاً در حوصله این نوشته کوتاه نیست. جوهر ساده کلام این است که دریای سود پرخروش ناشی از استثمار سفاکانه و سراسر شرارت ۷ میلیون زن بنگالی نه فقط سرمایه های بانک دهکده آقای محمد یونس که کل سرمایه جهانی را به سهم خود سیرآب می کند. سرمایه داری پایان قرن ۲۰ و آغاز قرن بیست و یکم در پرتو توسل به این راهکارهای پر درخشش اومانیستی!!! مذهبی و لائیک است که می تواند با سیر مستمراً رو به نزول منحنی نرخ سودها عجالتاً دست و پنجه نرم کند. ابتکار عمل بسیار مدبرانه و اندیشمندانه!!! آقای محمد یونس در کشف این شیوه های کارساز سراسر ضد بشری و جنایت آمیز برای تشدید، تحکیم و تعمیق استثمار مستأصل ترین و محروم ترین و بی پناه ترین بخش بردگان مزدی سرمایه، با هدف جلوگیری از سقوط نرخ سود سرمایه ها، او را به درستی شایسته وصول جایزه صلح نوبل ساخته است. این جایزه پیش تر به کسانی مانند آقای « جیمی کارتر« نماد عالی سبعیت و جنایت سرمایه جهانی، « اسحاق رابین» کثیف ترین جلاد توده های کارگر و آواره فلسطین، « لخ والسا» چهره مزدور و منفور دست نشانده سرمایه بین المللی در جنبش سندیکالیستی سرمایه سالار لهستان و رئیس جمهور بعدی نظام سرمایه داری در این کشور، کوفی عنان رایزن تجاوز ارتش های دژخیم بورژوازی بین المللی برای قتل و عام دهها میلیون زن و مرد و کودک بالکان، افغانستان و عراق و کسان دیگری از قماش اینها، تعلق گرفته است. سرمایه جهانی مدال صلح خود را بسیار آگاهانه تعیین می کند. اینکه پرولتاریای سرمایه ستیز بین المللی با موجودیت نظام بشرستیز بردگی مزدی و تشدید لحظه به لحظه توحش و جنایات این نظام چه خواهد کرد؟ موضوعی است که کل راز زندگی انسان عصر را تعیین می کند. نابودی سرمایه داری و استقرار سازمان شورائی سوسیالیستی برنامه ریزی کار و تولید اجتماعی تنها راه است. راهی سوای این فقط راه نابودی بشریت است
نوامبر ۶ ۲۰۰