/

ترانه بیداری

سرما شلاق می زند

شلاق شلاق

خاطره ای در یاد

باد زوزه می کشد

چون گرگی گرسنه در کمین

در روزی خاکستری

خاکستر فراموشی

خاکستر امیدی

در برزن تنهایی

کورسوی خاطره ای

همچون ستاره ای

در کهکشانی دور

چشمک می زند

با نگاهی شیطان

وسوسه می کند

گرمای رازمند

شکوه شکفتن را

زمزمه جویبار طلایی

زیر ستیغ خورشید

می ترکاند بلورهای یخ را

در سطح آب

و سبزه نک می زند

سرما را

با گل خنده های

کودکی تازه پا

و زندگی شراره می زند

گرگ گرسنه

گوسفندی می شود ترسان

خاکستر فراموشی

در باد می رقصد

دور می شود

دور دور

و خاطره جان می گیرد

می سراید ترانه ی

بیداری را

فریده ثابتی

دسامبر ۲۰۲۳/ دیماه ۱۴۰۲