پیش رویم پوز خند ناخنک های گلوله جا به جا بر روی دیواری که تنگم می فشارد در میان یادگار پر تکاپو قلب های گشته خامش پشت سر کفتار پیری منتظر تا…
باور: به یاد ستایش قریسی با آن مرگ دلخراش
سروده ای از باور به یاد ستایش قریسی با آن مرگ دلخراش زندگی تازه تکرار میشد ومرگ استعاره ای در دوردست بود اما واژه ها صدایت را نشنیدند آه دختر…
(منوچهر: یادواره (یک دقیقه سکوت
با تو می شد درتن کوهستان برفراز صخره ها همره مه و خورشید و فلک سرداد سرود هستی را یا که همره رود و جنگل با ستاره ها داشت زمزمه ها…
منوچهر: چالوس
سال شصت فصل پاییز سپیده دمانی دهشت انگیز رهایی رگه های نور در لایه های ابرهای روز گوشواره های ماهی در پچ پچ با موج ز هولناکی رازی سر به مُهر در…
منوچهر: تراژدی غزال تیز پا
در گلشن نوجوانی رفیقی شفیق بردبار و سلیم بودش گلی با ذهنی آسمانی من و محمود خاکی و زمینی من و امیر و تابستانهایی داغ و کارگری… فسانه نیما صدای گرم شاملو…
منوچهر: اولدوز و کلاغ ها
اولدوز و کلاغها دستان یاران بگشوده آغوش بگرفته در بر خونین کبوتر سرخین زبانی از نجد بابک سرخ جامه ای بشکافته اش سر با مرگش این کُشته ز بند دژخیم رها گشته…
جمشید کارگر: پویائی
پویایی پرواز پرستوی اندیشه ، از تنگنای هستی با خویشتن بیگانه ، در سپهر هستی آگاه یگانه و ترنم سبز درختان آغوش ، با سمفونی دگرگونی و شکوفایی گل…
منوچهر: ملوان انزلی
بوی ماهی و دریایِ مه گرفته هیاهویِ شنبه بازار انزلی شمیم آلاله های تالاب میرسد از راه دور … آرامش پیش از توفان دریا و سهمگینی امواج در تلاطم و قیقاج هنگامه…
سیاوش: سه شعر
فراخوان ای شب زده را رفیق و یاور برخیز و بپا شو ای برادر کز وحشت ِ شب در انجماد ست خون در رگ ِ لاله های ِ پر پر از…
منوچهر: عقاب تیزپرواز
عقاب تیز پرواز گاهِ پنجا و هشت پویه ی گفتما نهایی سرخ و بی پروا در دشتِ شقایقها سالِ تند پیچِ کارزارِ طبقاتی ساعتِ شکوفاییِ شوراهایِ کارگری … کارگر زاده ای دانشجو…
منوچهر: شیربچه لوشان
شیر بچه لوشان ایستاده برنا بلوطی تناور با ریشه های پیچ پیچ در بن خاک بکر با چهره ای سرخیده ز نوازش آفتاب و دستانی ورزیده از کار مشهد سپیده دمان دهه…
حقیقت اسطوره
فواره ی فقر در شرنگ فوران قصه ی شبهای طولانی ستم ستمکاران اسطوره ی هستی در نقطه ی پایان ساحل آرامش با لبانی برآماسیده از کف دریا دود و مه زده در…
کارگر برخیز
برخیز ای داغ بردگی بر کتف سنگین ترین رسالت تاریخ بر دوش برخیز، بردۀ مزدی ! مرداب سیاه سکوت را در توفش خروش خویش طوفانی کن. این زندگی نیست گند زار…
سیاوش: شعر
مَرامش سرقت از نیروی ِ کار ست سلاحش جوخه ی اعدام و دار ست در عصر ِ جنگ و استثمار و سرکوب گلوله منطق ِ سرمایه دار ست قلم از وصفش عاجز …
پذیرش و تسلیم
پذیرش و تسلیم ، زیستنی گیاهواره ، با اندیشه هایی زرد در همۀ فصول و سرگردان درآسمان اِنتزاع . تا زمانی که فریاد برآوری نه و تمامی فریادی شوی ، رها…